مصطفی تاجزاده با اشاره به سکوت خود در برابر وقایع پیش آمده در دهه اول انقلاب اسلامی، میگوید نباید خطاهای گذشته را تکرار کنیم و از همفکرانش خواسته به خطای خود اعتراف کنند.
مصطفی تاجزاده، معاون سیاسی وزارت كشور دولت محمد خاتمی و عضو شورای مرکزی جبهه مشاركت و سازمان مجاهدین انقلاب كه در مرخصی زندان به سر میبرد، در یادداشت بلندی به برخی اشتباهات خود و همفکرانش در دهه اول حکومت جمهوری اسلامی اعتراف کرده است.
این یادداشت امروز، 24 خرداد در وبسایت «امروز» منتشر شد.
آقای تاجزاده که در دهه 60، دوران رهبری آیتالله خمینی به عنوان مدیرکل مطبوعات و معاون بینالملل وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی فعالیت میکرد، با مرور خطاهایی که او و همفکرانش در آن زمان مرتکب شدهاند میخواهد که مانع از تکرار آنها در دهه سوم حاکمیت جمهوری اسلامی شود.
آقای تاجزاده یکی از معدود کسانی است که تاکنون به صراحت از وقایع رخ داده در دوران حکومت آیتالله خمینی با عنوان «خطا» یاد میکند و میگوید سکوت تایید آمیز او و همفکرانش در برابر سیاستهای اشتباه رهبر وقت جمهوری اسلامی خطا بوده است.
در دهه 60 و در زمانی که آقای تاجزاده در دولت میرحسین موسوی فعال بود، بزرگترین کشتار مخالفان به دستور آیتالله خمینی صورت گرفت. با اعتراض آیتالله منتظری به نحوه برخورد با مخالفان، وی از قائم مقامی آیتالله خمینی برکنار شد و تا زمان مرگش در سال 88 از منتقدان حکومت جمهوری اسلامی باقی ماند.
اکنون مصطفی تاجزاده با اشاره به آن دوران میگوید: سکوت تاییدآمیز درباره نحوه محاکمات دادگاه انقلاب خطای ما بود، اما «بازداشت فلهای» منتقدان قانونگرا، «کهریزکی کردن» شهروندان معترض و نیز تیراندازی مستقیم به آنها چنان پدیده شومی است که واژه «خطا» به هیچ وجه نمیتواند توصیف خوبی برای آن باشد
آقای تاجزاده میگوید: اعتراف میکنم که اگر در زمان خود در مقابل مواجهه نادرست با آیتالله شریعتمداری و برای حفظ حریم مرجعیت اعتراض میکردیم، کار به جایی نمیرسید که امروز حرمت مراجع و عالمانی همچون مرحوم آیتالله منتظری و حضرات آقایان وحید خراسانی، موسوی اردبیلی، صانعی، بیات زنجانی، دستغیب شیرازی، طاهری اصفهانی، جوادی آملی و… حتی در صدا و سیما مورد تعرض قرار گیرد و کار به جایی برسد که حتی بیت و نوه امام و حسینیه و مرقد ایشان و نیز آرامگاه مرحومان صدوقی و خاتمی از تعرض مصون نماند.
به گفته وی باید از برخوردهای ناصوابی که با مهندس بازرگان و دکتر سحابی صورت گرفت، عذر خواست و نیز باید از همه سیاسیونی که خواهان فعالیت قانونی بودند و حقوقشان به بهانههای مختلف نقض شد، پوزش طلبید.
مصظفی تاجزاده همچنین با اشاره به برخوردهایی که با شهروندان جمهوری اسلامی در دهههای پیشین جمهوری اسلامی صورت گرفته مینویسد: باید از تحمیل یک سبک زندگی به شهروندان و دخالت در حریم خصوصی آنان معذرت خواست. خطای ما آن بود که تصور میکردیم ما انسانهای متوسط قادریم در میخانهها را ببندیم، بدون آنکه لازم باشد درهای تزویر و ریا را باز کنیم. اشتباه ما این بود که در عمل به برخی امور عرفی تقدس بخشیدیم، غافل از آن که تلاش مذکور عقیم و نتیجهاش عرفی شدن بسیاری از مقدسات است.
آقای تاجزاده انتقاد را به دوران بنیان گذار جمهوری اسلامی محدود نمیکند و ولایت فقیه را مورد انتقاد قرار میدهد و مینویسد: بزرگترین خطای ما تعمیم مناسبات سیاسی در عصر «عصمت» به عصر «غیبت» بود. نتیجه چنین بینشی و عمل بر اساس آن، احیای مناسبات حکومت معصوم در دوره حکومت رهبران غیرمعصوم نبوده و نیست، بلکه سست کردن پایههای اعتقادی شهروندان، به ویژه نسل جوان به عصمت و علم لدنی معصومان و تضعیف مبانی ایمانی و اخلاقی جامعه بوده است.
جمهوری اسلامی، نظامی که شادی در آن گم شده است
آقای تاجزاده که خود از آعاز شکلگیری جمهوری اسلامی، در حوزههای مختلف سیاسی- فرهنگی فعال بوده و پس از انتخابات ریاست جمهوری دهم بازداشت و زندانی شد میگوید، مؤلفههایی که بعضی بازجوها برای جمهوری اسلامی ایران تشریح میکردند با مؤلفههایی که من در ذهن داشتم در بسیاری موارد متفاوت و گاه متضاد بود.
او جمهوری اسلامی را در حال حاضر نظامی توصیف میکند که قدرتش را در اعترافگیری و توابسازی در سلولهای انفرادی میبیند، هر انتقادی را توطئه تلقی میکند، یکی از بدیهیترین حقوق انسان یعنی حق سفر آزاد را با ممنوعالخروج کردن شهروندان نقض میکند و به دور خود دیوار میکشد، نظامیان صاحب اصلی آن شمرده میشوند و «ایران» را یک پادگان بزرگ میبیند، احزاب مایل به تلاش در چارچوب قانون اساسی در دوران صلح و تثبیت سیستم سیاسی، نمیتوانند رسماً و آشکارا به فعالیت سیاسی بپردازند، استقلال قضایی به معنای بیاعتنایی به افکار عمومی است، رتبههای اول را در تورم و فساد به دست آورده و جایگاه آخر را در رشد اقتصادی کسب کرده و نزدیک به نیمی از مردمش زیر خط فقر زندگی میکنند.
به گفته آقای تاجزاده، جمهوری اسلامی در حال حاضر نظامی است که در آن «شادی» گم شده است و رتبههای نخست جهانی را در توقیف نشریات و زندانی کردن روزنامهنگاران به دست آورد و نظارت استصوابی انتخاباتش حتی با نظام انتخاباتی عراق و افغانستان و لبنان و فلسطین قابل مقایسه نباشد.
وقتی حزب پادگانی انتخابات فرمایشی برگزار کند
آقای تاج زاده با اشاره به اهمیت انتخابات به عنوان تقویت کننده نظام از تفسیر «استصوابی» انتخابات از سال 1370 از سوی آقای جنتی و همکارانش اظهار تاسف میکند و آن را «دخالت مطلقه و غیرپاسخگوی نهاد انتصابی در انتخابات» میخواند که به نظر او پس از آن قانون مداری، آزادی و شفافیت انتخابات آسیب جدی دیده و حتی سلامت آن در معرض تهدید و تردید جدی قرار گرفته که نمونه آن انتخابات ریاستجمهوری هفتم در خرداد 76 است.
او به تلاش 20 ساله برای ایجاد محیطی بسته، امنیتی و نظامی در بخشهای مختلف اجرای انتخابات و نظارت بر آن گفت که هدف از بازداشت او و دوستانش «امنیتی کردن فضا» بوده تا کسی جرات اعتراض به نتایج اعلام شده را نداشته باشد.
به نظر او این بازداشت در 19 خرداد 88 به این معناست كه از نظر مسئولان قوه قضائیه و فرماندهان قرارگاه ثارالله سپاه پاسداران، نتیجه انتخابات از سه روز قبل از برگزاری روشن بود.
او در ادامه نامه خود «رفتار سرکوبگرانه» را بزرگترین دلیل بیباوری حزب پادگانی به مدعای خود دانسته و مینویسد که اگر حزب پادگانی به پیروزی خود اطمینان داشت نمیبایست از فردای انتخابات رفتار یک گروه متقلب را از خود نشان میداد مانند «بگیرو ببندهای فلهای فعالان انتخاباتی رقیب و سرکوب خونین اعتراضات مردمی» و باید هیاتی بیطرف را برای رسیدگی به شکایات تعیین میکرد.
آقای تاج زاده با توصیف «مسئلهآفرینی و بحرانسازی» به عنوان مشی «حزب پادگانی» و آقای احمدینژاد «مشی اصلاحطلبانه و سبزاندیش را مبتنی بر عبور از بحران» میداند و معتقد است این مشی بر راهحلهای مدنی و مسالمتآمیز تمرکز دارد.
او در این باره مینویسد ما با شعار «راستیآزمایی اقتدارگراها در صحت انتخابات قبل، تضمین آزادی انتخابات آینده است»، جناح حاکم را در دوراهی تسلیم در برابر اراده ملت یا رسوایی بزرگ تاریخی قرار خواهیم داد.
جنبش سبز زنده است
مصطفی تاجزاده با اظهار شگفتی از مشاهده جامعه بالنده، جوان و روبهآینده ایران مینویسد که پس از زندان آن را «پدیدهای تارخساز» دیدهاست؛ میلیونها شهروند آزاد و آزادیخواه که با شعار «رای من کجاست» به خیابانها آمدند و «اولین و شاید مهمترین خواست جنبش سبز، اعمال حق حاكمیت ملی و آزاد كردن انتخابات به معنای كامل كلمه از زیر یوغ نظارت استصوابی- نظامی را نشان دادند.»
او با «گشتهای ارشاد» مخالفت میکند و تعهد انتخاباتی میرحسین موسوی مبنی بر جمعآوری آنها را ناشی از باور او به شیوه «زیست مسلمانی» میداند؛ اینکه تنوع و تکثر گفتمانی در شیوه زیست ایرانی جامهها، رنگها، زبانها و اقوام و مذاهب آن باید منعکس شود و اقوام و طوایف متنوع و متکثر ایرانی بتوانند چنان که هستند، بنمایند و چنان که مینمایند، باشند.
او خصلت مهم جنبش سبز را اصل به رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت هر نسل توسط همان نسل و تكثرپذیری و پذیرش حقوق دیگران میداند.
آقای تاجزاده با تاکید بر ناتمام ماندن اصلاحات، سخن آقای خاتمی، میرحسین موسوی و مهدی کروبی مبنی بر ناتمام ماندن انقلاب و اهداف ضد دیکتاتوری آن را تایید میکند و ادامه میدهد: جنبش سبز با روشهای مدنی و مسالمتآمیز خود، تكمیل و شكوفایی آن دو مولود مبارك بهمنی و خردادی را به نمایش گذاشته است.
آقای تاجزاده در تعریف ماهیت جنبش سبز در آغاز به حق حاکمیت مردم و به رسمیت شناختن حق تعیین سرنوشت مردم در انتخابات آزاد و عادلانه تکیه میکند و مینویسد که تنها از طریق برگزاری انتخابات آزاد و قانونی میتوان به «اسلام ناب رسید و نگذاشت عقبافتادهترین اشکال حکومتهای غربی و فاشیستی بر مردم مسلط شوند.»
او در ادامه ویژگیهای جنبش سبز به احترام به حقوق فردی و دوستداشتن دیگران اشاره میکند و مینویسد: سبزها میدانند به رسمیت شناختن دیگری به معنای به رسمیت شناختن تفاوتهاست و چون جنبش چنین ماهیتی دارد، هرکسی با هر سلیقه، گرایش و آرمانی میتواند عضو جنبش سبز باشد. حضور در جنبش سبز فقط یک شرط دارد و آن این که برای دیگری، یعنی برای مخالف و منتقد خود، همان حقی را قائل شویم که برای خود قائل هستیم.
او هدف جنبش سبز ملت ایران را تلفیق سه فرهنگ اسلامی، ایرانی و دموكراتیك میداند و میگوید: جنبش سبز متکی به همه حرکتها وجنبشهایی است که در ایران امروز وجود دارد (اعم از حقوق بشر، زنان، دانشجویان، کارگران، جوانان، اقوام و مذاهب) و از حقوق هر ایرانی، با هر خصوصیتی دفاع میكند.
او ویژگی دیگر جنبش سبز را نفی خشونت و تلاش برای گفتوگو «از بازجوهای اوین تا رهبران کاخ سفید» میداند و تصریح میکند که :این جنبش هیچ نفرتی را از اشخاص، از زندان و قبرستان و بیمارستان به وادی جامعه منتقل نمیكند و هدفش آرام و عادی سازی شرایط و زندگی مسالمتآمیز است و نه بحران سازی نظامی- امنیتی. این جنبش هوشیارتر از آن است که به ترس اقتدارگرایان دامن بزند و در دام و تله فتنه انگیزانی بیافتد که میخواهند آن را به خشونت بکشند و به این ترتیب سرکوب ملت را تسهیل کنند.
آقای تاجزاده جنبش سبز را «عادلانه و اخلاقی» میداند و استاندارد دوگانه را نفی میکند «نفی حق وتو برای آقای جنتی و اعضای شورای نگهبان در داخل كشور و برای دولت آمریكا و دیگر اعضای ثابت شورای امنیت سازمان ملل در سطح جهانی؛ نفی پارازیت در ایران و نفی پارازیت ضد ایران در جهان؛ نفی شكنجه و تحقیر انسانها در اوین و كهریزك و نیز در گوانتانامو و ابوغریب؛ به رسمیت شناختن حق همهپرسی و رفراندوم برای همه ملتها؛ آزادی اطلاعرسانی در ایران و جهان؛ عدم دخالت در حریم خصوصی شهروندان در همه كشورها و ...؛ در دنیای جهانی شده امروز، جنبش سبز همسوترین جنبش با خواست دموکراسی خواهی و صلحطلبی جهانی است.»
او آرمان جنبش سبز را «استقرار دموكراسی برای همه» میداند درحالی که مخالف «هر گونه حاشیهنشینی، درجهبندی و خودی و غیرخودی كردن شهروندان مخالف بوده و ضد تحقیری است كه همه مردم به ویژه طبقه نوین متوسط شهری و اقوام ایرانی و مؤلفههای قومیتی كشورمان و آسیبدیدگان اجتماعی و جوانان و زنان را به طور یكسان در معرض مخاطره های هویتی، شخصیتی و كرامتی قرار داده است.»
آقای تاجزاده از نقش زنان و جوانان در جنبش سبز قدردانی میکند و پیروزی آن را در «خلق تمایلات، ادبیات، هنر، اندیشه، مهارتها وآداب و عادتهای جدید» میداند و«نه حذف اقتدارگراها یا به قدرت رسیدن رهبران.»
به نظر او جنبش سبز زنده و بالنده است و نشان آن را «حمایت روزافزون شهروندان و اختلاف و ریزش جناح حاکم، و دفاع بیسابقه ایرانیهای خارج از کشور و هنرمندان برجسته آن و نیز روبه آینده بودن آن» میداند.
او رهبران جنبش سبز یعنی آقایان خاتمی، موسوی وكروبی را «معدل و برآیند خواست اكثریت ملت» توصیف میکند و با اشاره به تجارب آنها در دوران گذشته آنها را حافظ امنیت و منافع ملی کشور در شرایط پیچیده کنونی میداند و «دستاورد عبور از رهبری جنبش به هر بهانهای و از هر موضعی را خلع سلاح كردن داوطلبانه پیروان و علاقهمندان این جنبش در مقابل حزب پادگانی» ارزیابی میکند.
مصطفی تاج زاده در پایان نامه خود با اشاره به گسترش جنبش سبز و تعمیق آن میگوید که اطمینان دارد در مرحله بعدی جنبش یک گام کیفی و رو به جلو برخواهد داشت.
او با نخواندن این مرحله به نام «آتش زیر خاکستر» نوشته که ترجیح میدهد آن را «پیروزی جنبش سبز برجنگ» بخواند و ادامه میدهد: مرگ خواهی، نه برای آمریكا، نه برای روسیه و نه برای هیچ ملت دیگر، نمیتواند شعار جنبش سبز باشد. این قصه ماندگار مادر سهراب است كه میگفت پسرش آن روز در مقابل آن همه سلاح، فقط زینتی سبز داشت و نیز حكایت انقلاب شكوهمند اسلامی است كه پیروزی گل بر گلوله بود و یادآور حماسه دوم خرداد است كه پیروزی لبخند نام گرفت. جنبش سبز، جنبش زندگی است با همه رنگهای آن و دیر نیست كه همه ایران را سبز كند، به یاری خداوند و استقامت مردم.
حاج آقا صالحی فیروزآبادی
به عنوان کسی که به شدت معتقد به هرچه دیکتاتوری شدن کشور هستم و راه تجارت و کسب قدرت خودم را در دخالت سیاسیون در اداره مملکت و بدبخت کردن مردم می بینم، حرفت را کاملا قبول دارم. تو هم از مایی.
با درود
البته باید گفت که حرفهای بسیار زیبایی بود ، گرچه پدر روحانی ایشان هم وقتی که دستی در اداره سیاستی نداشت،و از ایران بدور بود حرفهای زیباتر از ایشان میزد. اما این نگارش مرا به عنوان مخالفت با ایشان نبینید، فقط برایم این سوال هست که چرا در زمان آقای خاتمی که روزنامه ها و بگیر ببندها اگر از امروز بیشتر نبود ولی آنچنان هم کم نبود، ایشان سکوت کردند .
آیا آنروز هم معتقد به خیانت به حقوق مردم بودید؟ یا اینکه یکدفه شب خواب نما شدید، و امروز میخواهید از مردم طلب آمرزش کنید؟
جناب تاج زاده
اینجا کمی سر درگمی هست ، آقای موسوی بدنبال برگرداندن ایران بدوران طلایی آقای خمینی هست ،همان دورانی که من و شما شاهد جنایاتش بوده ایم( به قول شما خطا) ، دورانی که آقایان چوپان شدند و مردم رمه ،
جناب خاتمی با داشتن آن پشتوانه ملیونی به مردم پشت کرد (بخوان سرنوشت اصلاح طلبان را) ، پس چگونه است که امروز شما دوباره خطای خود را با خواندن رهبر بودن این افراد تجدید
میکنید(ملتی که گذشته خود را بخاطر نمی سپارد مجبور به تکرار آن است)
جناب تاج زاده،
این جنبش همانطور که خود واقف هستید ، خود جوش هست ، جنبشی هست که خاطرات
مشروطه را خوانده، جنبشی است که مصدق را دوباره شناخته،(مصذقی که پدر روحانی شما او را نا مسلمان خواند) و خیلی آگاه تر از زمان من و تو است، به بیان دیگر ؛که تمایل ندارد دوباره علم و کتل حسین را در مجلس خود بپا کند،خواهان دور ماندن مذهب از سیاست است رنگ سبز را رنگ سیدی نمیداند بلکه رنگ دوباره رویده شدن میبیند،
جناب موسوی اگر میخواهد که این جنبش گسترده شود باید بداند که با یک میخ به نعل زدن و یکی به نعلین نمیتواند رهبریت قوی داشته باشد، به نظر من شعار یا حسین میر حسین همان شعار حزب فقط حزب اله است، با افرادی احتمالا متفاوت،.
پس اگر بدنبال سر بلندی ایران هستید و یا به زبانی دیگر از گذشته خود پشیمان ، میتوانید
برچسب رهبریت ایشان را بر دارید(خودشان معتقد به رهبر بودن نیستند) و اجازه بدهید
تا مردم خود خودشان رهبریت این جنبش را پیدا کنند تا دوباره به چاه نیفتند،
جناب تاج زاده
اگر شما قلبا(که امیدوارم اینطور باشد) خواهان سربلندی ایران هستید؟
افشاگر مافیای اقتصادی و نظامی سپاه باشید تا هرچه زودتر این کژ اندیشان رسوا شوند
( خصوصی سازی جاهای که قانونا باید ملی باشد یا ورود قاچاقی اجناس که تولید کنندگان داخلی را به نابودی میکشاند و از اینگونه.......)،اجازه ندهید آن پاک سرشتان سپاه طعمه این گرگها شوند، و آن دسته مردم که هنوز بیدار نشدند چشمشان باز شود.
در غیر این صورت به نظر میرسد که دعوا سر لحاف ملا هست و بس
با آرزوی ایرانی سرفراز
نظامیان نبایستی در سیاست دخالت نمایند.عجیب ترین حرفی است که به نظر میرسد تمامی عقلای جهان آن را می پذیرند. ولی این جانب با آن مشکل دارم.در کجای جهان نظامیان در سیاست دخالت ندارند ؟هنگامی که سیاسیون آمریکایی و اروپایی ناتو را به افغانستان و عراق می فرستد در حقیقت نظامیان را به میدان سیاست کشانده و سیاستمداران آمریکایی و اروپایی ناتوانی خود را در رویارویی با مشکلات با حضور نظامیان جبران می نمایند.در جنگها سیاسیون نظامیان را روی مین می فرستند.در شورشهای خیابانی این نظامیان هستند که بایستی ماشین لباسشویی شستشوی کثافتکاریهای سیاستمداران باشند،کتک بزنند ،کتک بخورند، زخمی کنند، زخمی شوند ،شکنجه کنند،افراد را به چوبه دار ببندند و اعدام کنند.آیا اعدام کردن یک انسان کار راحتی است؟
نظامیان ،بویژه نظامیان اطلاعاتی ،در صف اول نبرد فکری حکومتها با مخالفانشان قرار دارند.
این حق نظامیان است که با توجه به اشرافشان در این جبهه فکری ،تاثیرات خود را بر ذهن حکومتها و سیاسیون پرمدعا بر جای گذارند.