تقی رحمانی فعال ملی مذهبی که سالها سابقه زندان در دهه شصت را دارد پس از انتخابات ۸۸ چندین بار بازداشت شد. او در بهمن ماه ۱۳۹۰ از مرز غربی ایران گریخت و هم اکنون در پاریس به سر میبرد. او برای مردمک از تغییرات زندگی و دیدگاههایش در این سه سال گفته است.
حوادث پس از انتخابات سال ۸۸ هرچند من را مجبور به خروج از کشور کرد و زندگیام را دچار تغییر کرد اما تغییری در مواضع من ایجاد نکرده است. در نامه «چرا آمدم؟ یا چرا رفتم» دلایل خود را برای خروج از کشور بیان کردهام. من بین پنج سال زندان و خروج از کشور مخیر بودم. یک پرونده جدید هم به دلیل دستگیری ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ تشکیل شده بود که برای من بین پنج تا یازده سال زندان میتوانست به همراه داشته باشد.
درفاصله آزادی از اردیبهشت ۱۳۹۰ تا خروج از کشور۲۳ بهمن ۱۳۹۰ سعی کردم تا آنجا که میتوانم از کشور خارج نشوم. برای همین مصاحبه هم نمیکردم اما آقایان باز هم راضی نشدند. همسر من راضی به خروج از کشور نشد، و اکنون در زندان است و بیمار.
خروج از کشور اما تغییری در مواضع من ایجاد نکرده است. من به دلیل تجربیات قبلی درخارج از کشور، متناسب با شرایط اجتماعی جنبش و آنچه که تحلیل استراژی برای دموکراسی میدانم موضعگیری میکنم. اما طبیعتا در خارج از کشور آزادی عمل وجود دارد و هنر هم این است که انسان بتواند از آزادی استفاده درست کند.
البته هر کسی از شرایط تحلیل خاص خود را دارد. من اعتقاد دارم نیروی اصلی تغییر در داخل ایران اقشار طبقه متوسط هستند و از طرف دیگر کشمکشهای درون حاکمیت و فشار جهانی.این تحلیل در اتخاذ استراتژی، گفتار و رفتار انسان موثر است چرا که یک گروه سیاسی باید به توازن قوا توجه داشته باشد.
در همان نامه هم اشاره کردم که درایران همواره موقعیتهای دموکراسی به وجود میآید اما هنر استفاده از این فرصتها را نداریم. یکی از دغدغههای من هم این بوده که تا حدی که میتوانم افکار عمومی را به این نکته توجه دهم.
از سوی دیگر پس از آن که جنبش سبز در خیابانها نمودی نداشت یک تحلیل میان مدت را مد نظر داشتم چرا که در دورههای گذشته این فراز و فرود را دیده بودم. به شوخی میگفتم من در سالنهای مملو از جمعیت سخنرانی کردم و گاهی هم در یک گورستان به صورت مخفیانه برای هفت یا هشت نفر جلسه گذاشتم. معتقدم که این فراز و نشیبها را باید در ایران بررسی کنیم. از نظر من زور اقشار متوسط جامعه ایران که خواهان تغییر بودند به حاکمیت نرسید و در حال حاضر این اقشار قهر کردهاند هر چند منفعل نشدهاند.
این اقشار نتوانستند دو قشر دیگر یعنی روستائیان و حاشیه نشینهای شهری را به صحنه بیاورند. اینکه چرا و اینکه چه تدابیری باید اتخاذ میشد که جنبش فراگیرتر شود نتوانستند باید موضوع بحثهای ما باشد. هر چند یک بخش ماجرا طبیعی است چرا که دولت یک دولت نفتی و پولدار است اما از طرف دیگر اپوزیسون در برآورد توان خود دچار خطای استراتژیک شده بود. بنابراین تحلیلهای مختلف از این اتفاقات باید در کنار هم قرار گیرند تا بتوان چشم انداز صحیحی از ماجرا داشت.