نسخه آرشیو شده

قتل برهان الدین ربانی و آینده گفتگو با طالبان
عکس از AP Photo
از میان متن

  • پیام خشن و زشت کشتن برهان الدین ربانی یک نکته را به روشنی نشان داد و آن اینکه راه گفتگو و صلح در افغانستان بسیار دشوار بوده و این کشور و جامعه جهانی تا مدت‌ها با چالش طالبان باید دست و پنجه نرم کند.
محمود کیان ارثی
شنبه ۰۲ مهر ۱۳۹۰ - ۲۰:۱۲ | کد خبر: 65237

آیا ترور ربانی که به مانند احمد شاه مسعود به ایران نزدیک بود، در چارچوب رقابت‌های منطقه‌ای برای کسب نفوذ در افغانستان صورت گرفته است؟ محمود کیان‌ ارثی به بررسی جوانب مختلف ترور برهان‌الدین ربانی می‌پردازد.

آیا پیام ویژه‌ای که برای برهان الدین ربانی فرستاده شد از سوی ملا عمر، رهبر طالبان، بود؟

از روزی که خبر کشته شدن برهان الدین ربانی، رهبر میانه رو افغان، در دنیا پیچید پرسش‌های گوناگونی درباره انگیزه این ترور و افراد و جریانات در پس آن به میان آمده است.

بر اساس روایتی که در بیشتر رسانه‌ها مطرح شده است، فرستاده مخصوص ملا عمر که به خانه برهان الدین ربانی رفته بود تا پیام ویژه‌ای از سوی رهبر طالبان افغانستان به وی بدهد، خود را در آغوش ربانی منفجر کرد.

بنا به گفته رحمت الله واحدیار، از اعضای شورای صلح افغانستان که شاهد حادثه بود، زمانی که فرستاده رهبر طالبان وارد اتاق ملاقات می‌شود، ربانی از جای برخاسته و در حالی که به مهمان خود خوش آمد گویی می‌کرده دستان خود را می‌گشاید تا او را در آغوش گیرد.

فرستاده ملا عمر پیش رفته و سر خود را خم می‌کند و بمبی را که در عمامه خود جا سازی کرده بود منفجر می‌نماید.

کشته شدن ربانی هفتاد ساله که در عرصه سیاسی خشونت بار افغانستان به میانه روی و مصالحه جویی شهره بود، پیامی بسیار دردناک برای افغانستان و جهان داشت.

چهره‌ای میانه رو

برهان الدین ربانی که از تبار تاجیک‌های افغانستان بود، گرایش فکری اخوانی و قرائتی دموکراتیک از اسلام داشت.

ربانی که زمانی از رهبران مهم مجاهدین در جنگ‌های افغانستان علیه اشغال روسیه شوروی به شمار می‌رفت، با افراط گرایی بسیاری از جنگ سالاران افغان زاویه داشت.

وی در آخرین سخنرانی خود که در نشست بیداری اسلامی در تهران برگزار شد، در حضور رهبران مذهبی شیعه و سنی، درخواست کرد که نظریه‌ای قطعی درباره حرمت عملیات‌های انتحاری از سوی علمای جهان اسلام صادر شود.

پیش از سیطره طالبان، ربانی بین سال‌های ۱۹۹۲ تا ۱۹۹۶ رئیس جمهوری افغانستان بود.

او همچنین در ائتلاف شمال که ضد طالبان بود عضویت داشت.

پس از اشغال افغانستان توسط آمریکا، ربانی به نفع کرزای کناره گیری کرد تا نقش اپوزیسیون قانونی را ایفا کند.

وی در قالب رهبری شورای عالی صلح افغانستان تلاش‌های می‌انجیگرانه زیادی برای نزدیک ساختن دولت این کشور و طالبان به عمل آورد که همه به شکست انجامید.

گفته می‌شد وی از سرسختی رهبران طالبان و انعطاف ناپذیری آن‌ها در برابر رقبایشان عمیقا نا‌امید شده بود و قصد داشت که از رهبری شورای صلح افغانستان کناره گیری کند.

شکی نیست زمانی که مشاورانش به وی خبر دادند که فرستاده‌ای از جانب رهبر طالبان پیامی مهم برای آشتی آورده است، او با اشتیاق تمام به کابل بازگشته بود تا محتوای آن را بشنود.

اما او نمی‌دانست پیام قتل خود اوست تا به همگان اعلام شود که مصالحه‌ای که او به دنبال تحقق آن بود باید با وی دفن شود.

پرسش‌های بزرگ

گذشت چند روز از ترور ربانی نشان داده که ابعاد سو قصد به جان وی پیچیده و بسیار سوال برانگیز است.
نخست ذبیح الله مجاهد، یکی از سخنگویان گروه طالبان، به خبرگزاری رویترز گفته بود که این گروه مسولیت کشتن رئیس جمهوری پیشین افغانستان را می‌پذیرد.

یک روز بعد، وی حرف خود را پس گرفت و به یک رادیوی افغان گفت که اخبار رویترز بی‌اساس است.

همزمان طالبان بیانیه‌ای منتشر کرد که تصریح می‌کرد این گروه اطلاعی درباره ترور ربانی نداشته است.

گروه طالبان معمولا به روشنی مسولیت خود در اجرای عملیات‌های مختلف را به عهده می‌گیرند. اما اکنون درباره ترور برهان الدین ربانی، این گروه از یکسو آن را بر عهده می‌گیرد و از سوی دیگر آن را رد می‌کند.

این موضوع این پرسش را به وجود آورده است که آیا اختلاف درون رهبری طالبان بر سر پذیرش ترور ربانی نشانه چند پارگی در راس این گروه و عمیق‌تر شدن اختلافات درون آن است؟

آیا واقعا این گروه از کشتن ربانی هفتاد ساله سودی می‌برد یا اینکه تنها جناح خاصی از طالبان که هیچ آینده‌ای برای خود در روند گفتگوهای افغانستان متصور نیست، تنها برنده این ترور است.

نقش سازمان‌های اطلاعاتی خارجی مانند آی اس آی، سازمان امنیتی پاکستان، در این ترور چیست؟

آیا ترور ربانی که به مانند احمد شاه مسعود به ایران نزدیک بود، در چارچوب رقابت‌های منطقه‌ای برای کسب نفوذ در افغانستان صورت گرفته است؟

پیامد ترور رئیس جمهوری پیشین افغانستان برای آینده روابط آمریکا و افغانستان و پیمان امنیتی راهبردی دو کشور چگونه است؟

و از همه مهم‌تر، از میان برداشتن چهره‌ای میانه رو از عرصه سیاسی افغانستان چه پیامدی برای آینده صلح و ثبات این کشور خواهد داشت؟

پاسخ به این پرسش‌ها به روشن شدن ابعاد عملیات ترور ربانی و مشخص شدن نقش جریانات و اشخاصی که تریب دیدار وی را با فرستاده طالبان بدون طی مراحل امنیتی داده‌اند، بستگی خواهد داشت.

چالش طالبان

پیام خشن و زشت کشتن برهان الدین ربانی یک نکته را به روشنی نشان داد و آن اینکه راه گفتگو و صلح در افغانستان بسیار دشوار بوده و این کشور و جامعه جهانی تا مدت‌ها با چالش طالبان باید دست و پنجه نرم کند.

ترور ربانی و اختلاف درون رهبری طالبان برای پذیرفتن مسولیت آن، نشان می‌دهد که رهبری این گروه چند پاره شده است.

این مساله هر گونه گفتگو با طالبان را به چالش خواهد کشید؛ چراکه مشخص نیست که چه کسی دقیقا نماینده طالبان است و حرف وی تا چه اندازه در درون این گروه نفوذ دارد.

در حالیکه همین روز‌ها قرار بود که دفتر این گروه در کشور قطر گشوده شود تا به روند گفتگوهای طالبان و آمریکا که مدتی است در پایتخت‌های اروپایی جریان دارد شکلی منظم‌تر داده شود، ناگهان حملات نظامی و ترورهایی صورت می‌گیرد که طالبان مسولیت آن را بر عهده گرفته است.

کشتن رئیس شورای صلح افغانستان این پیام را از سوی جناح‌هایی از طالبان به دولت حامد کرزای و رهبران دنیا داد که گفتگو و سازش هیچ جایگاهی برای طالبان ندارد.

ترور ربانی تنها چند روز پس از عملیات طالبان در منطقه دیپلمات نشین و بسیار محافظت شده کابل، پایتخت افغانستان، رخ می‌دهد که در جریان آن بسیاری از نیروهای امنیتی توسط شبه نظامیان کشته شدند.

به نظر می‌رسد که بخش‌های پر نفوذی در داخل طالبان خود را برنده جنگی می‌بیند که به دنبال حمله نظامی آمریکا و سرنگونی رژیم ملا عمر میان غرب و طالبان آغاز شد.

طالبان با بی‌توجهی به التماس حامد کرزای و آمریکا برای سازش، هر روز ضربات خود را دقیق‌تر و به نقاط حساس تری وارد می‌سازد.

شاید پس از یک دهه اشغال افغانستان، رهبران این گروه آنچنان حامد کرزای و نیروهای ناتو را در موقعیت ضعیفی می‌بینند که چندان انگیزه‌ای برای آمدن به پای میز مذاکره ندارند.

مساله دیگری که گفتگو با طالبان را دشوار می‌سازد، به خروج این جریان از سیطره متحدان پیشین آن یعنی پاکستان و عربستان باز می‌گردد.

عربستان و پاکستان هر دو پشتیبان اصلی طالبان در سال‌های شکل گیری و حکمرانی این گروه بر افغانستان بودند.

اما پس از حادثه یازده سپتامبر، همکاری این دو حکومت با آمریکا در مبارزه با تروریسم باعث تیرگی روابط گذشته این دو کشور با طالبان افغانستان شد.

در عین حال به نظر می‌رسد کشورهای مختلف در شاخه‌های مختلف طالبان نفوذ کرده و هر جا منافع آن‌ها ایجاب کند، از این گروه به عنوان وسیله‌ای برای تحقق اهداف خود بهره برداری می‌کنند.

طالبان جزئی از بافت اجتماعی افعانستان است و ریشه‌های قوی در میان اقوام پشتون این کشور و پاکستان دارد.

اما این گروه بی‌سر یا شاید چند سر تبدیل به غولی شده که مهار آن بسیار دشوار گشته است.
زمانی که این جریان در قالب پروژه سیاسی پاکستان و با پترو دلارهای خاندان سعودی و پشتیبانی آمریکا بر سراسر افغانستان سیطره یافت، آن‌ها نمی‌دانستند که در آینده چنین هیولایی از طالبان ساخته خواهد شد که تهدید آن تمام افغانستان و پاکستان و آسیای میانه را در بر گیرد.

اکنون آمریکا از یکسو با بمباران مراکز طالبان در افغانستان و پاکستان و از سوی دیگر تلاش برای باز کردن باب گفتگو با رهبرانی میانه روی چون ملا ضعیف سعی دارد این گروه را وارد روند سیاسی افغانستان کرده و مهار کند.

پاکستانی‌ها با این بازی آمریکا همراهند و در عین حال با ادامه ارتباطات قوی خود با این گروه شاید امیدوارند که طالبان بار دیگر در آینده، نفوذ از دست رفته آن‌ها را در افغانستان احیا کند.
آیا این بار این بازیگران در مسیر درستی گام گذارده‌اند؟

نگاهی به تجربه سال‌های گذشته پاسخ این سوال را خواهد داد.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی