نسخه آرشیو شده

استیصال عقیدتی درعرصه اقتصاد
KILIC/AFP/Getty Images
از میان متن

  • آقای رئیس جمهور و دیگر نامزدها با آن چه که دراین مناطره ها بیان کردند، مشروعیت حکومت – اگرچیزی ازآن باقی مانده بود- را از پنجره های ساختمان صداو سیما به بیرون پرتاب کردند
احمد سیف
یکشنبه ۲۳ خرداد ۱۳۸۹ - ۰۱:۲۷ | کد خبر: 53312

احمد سیف استاد اقتصاد در لندن، در یادداشت خود می‌نویسد که جمهوری اسلامی با بحران‌های عمیقی مواجه است که بحران اقتصادی یکی از آنهاست و مردم خواهان اصلاح ساختاری هستند که خود مسئولانش در تلویزیون دولتی آسیب‌هایش را یکی یکی برشمرده‌اند.

ازانتخابات کذائی 22 خرداد یک سال گذشته است. یک سالی که بسیاری از ما ایرانی‌ها درهمین یک سال به اندازه 25 سال پیرترشده ایم.

اغراق نیست اگر گفته شد که حد ومرزی نیست که شکسته نشده باشد. از تجاوز و شکنجه درکهریزک و زندان‌های دیگر بگیر تا کشتار مردم درکوچه و خیابان‌ها درروز عاشورا، آن هم مردمی که نه سلاحی داشتند و نه برای جنگ آمده بودند. فقط می خواستند بدانند برسررای شان چه آمده است.

درکنار جان انسان، دروغ و فریب هم ارزان شد. عوام فریبی صاحبان قدرت به صورت یک فضیلت درآمد و حقیقت (می‌خواهد درباره حساب ارزی باشد یا میزان بیکاری و تورم و یا تجاوز و زندان و شکنجه) از همیشه آسیب پذیرتر شد و دست نیافتنی تر.

به جائی رسیده ایم که تقریبا هیچ کسی به راستی نمی داند که در چه وضعیتی هستیم. البته همه مان می دانیم- حتی کسانی که مسئولیت اساسی این وضعیت به شدت بحرانی با آنان است نیز می دانند- که بحرانی عمیق و علاج ناپذیر به همه ارکان جمهوری اسلامی سرایت کرده است.

به دست آوردهای چشمگیر درسیاست خارجی تظاهر می کنند ولی خودشان هم می دانند که سیاست خارجی بحران زده تر از اقتصاد به گل نشسته ایران است. درعرصه‌هائی فرهنگی با همه بگیر و ببندها و با همه بردن‌ها و بستن ها به جائی رسیده‌اند که در نمایشگاه کتاب سالانه شان، جائی برای نوشته‌های یکی از معماران موثر و بانفوذ همین جمهوری اسلامی هم نیست. اگرباید یادآوری بکنم پس می گویم منظورم جمع کردن کتابهای آیت الله بهشتی از این نمایشگاه است نه دیگرانی که آثار آنها نیز جمع شده است. درهیچ عرصه ای نیست که گرفتار بحران عمیق و همه جانبه نباشیم ولی دولتمردان بیشتر از همیشه لاف درغریبی می زنند و بی تعارف و بدون پرده پوشی، راست نمی‌گویند.

دراین یک سال گذشته اگرچه به فرموده قرار شد سال «همت و کارمضاعف» باشد ولی همت و کارمضاعف را تنها از متجاوزان درزندان‌ها و از قاضی الدوله‌ها در «دادگاه‌های نمایشی و فرمایشی» و از ماموران بکن و نپرس امنیتی در خیابان‌ها دیده ایم.

از آن طرف، ولی روز و هفته ای نیست که تعداد باز هم بیشتری از کار بی کار نشوند و کارخانه‌ای و بنگاهی تعطیل نشود و یا درمعرض تعطیلی قرار نگیرد. درعکس العمل به این وضعیت نگران کننده وبرای کتمان آن چه که هست، وزرا و مسئولان ولی دروغ را درشت تر می‌گویند.

شمس الدین حسینی وزیر اقتصاد ایران این ادعای سخیف را دارد که «ریسک اقتصادی سرمایه گذاری درایران صفر است» و اما درهمان سخن رانی ادامه می‌دهد که « دولت برای سرمایه گذاران خارجی فرش قرمز می‌گسترد و از حضور آنها استقبال و موانع را برطرف می‌کند».

اگربه واقع حرف دهنش را بفهمد باید بداند که این دو تا با یک دیگر نمی‌خواند. اگرخودش قبول دارد که «موانعی» هم هست که باید برطرف شود پس ریسک اقتصادی نمی‌تواند « صفر» باشد.

از آن گذشته، ای کاش وزیر اقتصاد می فهمید که «ریسک اقتصادی صفر» دریک اقتصاد به راستی یعنی چی؟ واقعیت این است که ریسک اقتصادی در هیچ اقتصاد جهان صفر نیست و اگر ادعای خنده‌دار و مضحک وزیر اقتصاد درست باشد که سرمایه گذاران باید سرمایه شان را از همه کشورهای جهان جمع کرده و درایران که به ادعای وزیر اقتصاد ریسک اقتصادی ندارد سرمایه گذاری کنند و چون نکرده اند و برنامه هم ندارند بکنند، پس « واضح و مبرهن است» که آقای وزیر بیهوده می فرمایند.

کاش قبل از این که لطیفه بفرمایند به استاد خودشان آقای دکترپژویان که در ضمن رئیس شورای رقابت هم هستند، تلفنی می‌زدند و از ایشان می‌پرسیدند که چرا ایشان سرمایه گذاری نکردن بخش خصوصی دراقتصاد ایران را نشانه «هوشمندی» شان می داند؟

دست برقضا حرفهای پژویان را اگر بی پیرایه بازگوکنم این که او – به گمان من- به درستی می‌گوید که چون اتفاقا ریسک دراقتصاد ایران زیاد است، سرمایه گذاران بخش خصوصی این درایت را دارند که در چنین اقتصادی سرمایه گذاری نکنند یعنی با اشاره به این نکته‌ها می خواهم توجه را به استیصال عقیدتی درعرصه اقتصاد جلب کنم که به واقع ترجمان عمق بحرانی است که کاردولتمردان را به اختلاف نظر درباره واقعیت اقتصادی ایران رسانیده است.

ریسک اساسی به گمان من این است که این بحران عمیق نه تک بعدی بلکه همه جانبه است اگرچه همه وجوه بحران دارای اهمیت اند ولی به گمان من، وجه اقتصادی آن از اهمیت ویژه ای برخوردار است و دورنیست به صورت وضعیتی دربیاید که دیگر نه از تاک نشانی بماند ونه از تاک نشان.

بهای نفت که مدتی پیش ساده دلانه پیش بینی می شد به 200 دلار هربشکه برسد دو سه روز پیش حتی از یک سوم این میزان هم کمتر شده است. از سوی دیگر، خبر داریم که ایران هم مشکل تولید نفت دارد- چون می دانیم که دراین پنج سال گذشته هیچ شرکت فراملیتی دربخش نفت ایران سرمایه گذاری نکرده و هیچ قراردادی با جمهوری اسلامی به امضا نرسیده است- و هم با جدی ترشدن مسئله تحریم های تازه - حتی برای تولید کمتر از معمول - مشکل فروش هم پیش آمده است.

اشاره کنم که نمودی از این بحران عمیق را درعسلویه می شود به چشم دید. چهار سال پیش، 60 هزارکارگر دراین مجموعه کار می‌کردند و امروز، خبر داریم که ازاین تعداد فقط 8 هزار کارگر باقی مانده و 52هزار تن شان بیکار شده اند.

از سوی دیگر، اگرچه با همه رمل و اسطرلابی که انداخته و قانون « هدفمند کردن یارانه ها» را همان گونه که آقای احمدی نژاد می‌خواست از مجلس گذرانده اند، ولی هنوز چنین قانونی اجرائی نشده، سیر صعودی قیمت ها آغاز شده است. می خواهد قیمت گوشت و مرغ باشد و یا حبوبات و مواد لبنی که این آخری در همین روزها رشدی 45 درصد را از سر گذرانده است.

درشرایطی که از 70 میلیون جمعیت کشور، به گفته مقامات رسمی همین دولت 40 میلیون نفرش یعنی بیش از 57 درصد شان فقیرند، رئیس دولت و شماری از وزرا با کنترل جمعیت مخالفت می‌کنند و ادعا می کنند که جمعیت ایران باید 150 میلیون نفر باشد.

درواقع می خواهم براین نکته تاکید بکنم که تقریبا هرچیز و همه چیز درایران خصلتی دو گانه یافته است و بحران زده شده است و همین است که آدم را گیج می کند.

ممکن است این ادعای من بحث برانگیز باشد، ولی به گمان من، آنچه درایران از22 خرداد سال پیش تا کنون اتفاق افتاد، نمی دانم کمدی است یا تراژدی؟ وجه کمدی اش از آنجا نشئت می‌گیرد که شماری از دولتمردان دراظهار نظرهائی که می کنند به واقع روی دست طنز پردازان وطنی بر می‌خیزند ولی در عین حال آن چه که اتفاق افتاد و هنوز هم می افتد البته که تراژدی هم بود و هست چون هزینه‌های غیر قابل جبرانش را شماری ازسرفرازترین و بهترین فرزندان این آب و خاک پرداخته و هنوز می‌پردازند.

البته آن چه که درخیابان‌ها هم اتفاق افتاد همین خصلت دوگانه را داشت. یعنی هم افتخارآفرین بود و هست و هم رسواکننده. حق دارید اگرگمان کنید که ازپشت کوه قاف آمده ام ولی هر چه می کنم «منطق» این «شاه» کار « جمهوری» اسلامی را نمی فهمم. البته باید می نوشتم « شاه» کار خلافت اسلامی، چرا که اکنون آن وجه مغلوب جمهوریت نظام مقهور وجه غالب خلافت آن شده است. و این نه آغازی نوین که درسالهای اولیه قرن بیست و یکم، به واقع آغاز پایان آن است.

و اما چرا می گویم منطق این «شاه» کار را نمی فهمم. البته که نمی دانم سرانجام آن چه که درایران می گذرد، چه می شود ولی تردید ندارم که گذشته از دست و بال فرزانگانی که می شکند و جان هائی که از دست می رود، اگر این «بلاهت رسمی» یک ساله تنها و تنها یک بازنده داشته باشد، من یکی تردید ندارم که بازنده اصلی اش همین حکومت اسلامی است.

پی آمد آن چه که اتفاق افتاد و حتی اکنون هم اتفاق می افتد افزودن بحران سیاسی بر بحران‌های دیگری است که می رود تا درآینده ای نه چندان دور غیر قابل کنترل بشود. مجسم کنید به واقع اوضاع چقدر باید بحرانی شده باشد که حتی آیت الله جنتی معروف هم به صرافت افتاده است تا فرصت انتقاد از این دولت را بیش از این از دست نداده باشد.

برای یک لحظه به آن چه در این یک سال اخیر درایران گذشت بنگرید. من هم مثل خیلی‌ها براین گمان بودم که اگر انتخابات یک سال پیش با شایستگی و عدالت و از هردوی این دو مهم تر با صداقت مدیریت می شد، شاهد یک جهش عظیم در سرمایه اجتماعی ایران می بودیم که نه فقط درعرصه‌های داخلی که درعرصه‌های بین المللی هم مددکار دولت می‌بود و از آن گذشته، می‌دانیم که بدون سرمایه اجتماعی توسعه اقتصادی غیر ممکن است.

آن چه که به عکس داریم، انهدام بسی بیشتر همان سرمایه ناچیز اجتماعی ایران است. بد نیست یادآوری کنم که حتی درطول تبلیغات انتخاباتی و به خصوص در طول مناظره های تلویزیونی از یادمان نرفته است که نه نیروهای برانداز و به قول دست به قلمان حکومتی «ضد انقلاب»، که رئیس جمهور مملکت بود که از گستردگی فساد و سرکوب در26  سال اول انقلاب ایران سخن می گفت.

26 سالی که ده سال اولش، بانظارت مستقیم آقای خمینی اداره می شد و در آن دوره، هم رهبر کنونی برای 8 سال مقام ریاست جمهوری داشت و از زمان مرگ آقای خمینی نیز، آقای خامنه ای به عنوان ولایت فقیه، براساس قوانین همین حکومت نه تنها مسئول سیاست‌ها که درواقع، همه کاره این حکومت بود.

چه ایشان و طرفداران ایشان بپذیرند یا خیر، تغییری دراصل قضایا ایجاد نمی شود که به گفته رئیس جمهوری، برای بخش عمده ای از 26 سال چه به عنوان رئیس جمهور و چه درمقام رهبری و ولایت فقیه، ایشان به واقع متهم اصلی این دادگاه صحرائی ایشان بود. وبعد آن که از فساد و دروغ و ریا و قانون گریزی دراین 4 سال گذشته حرف می زد نه نیروهای برانداز و به قول دست به قلمان حکومتی «ضد انقلاب» که « نخست وزیر مورد علاقه امام» و « فرمانده چندین ساله سپاه پاسداران» و رئیس پیشین مجلس و رئیس پیشین بنیاد شهید بود.

غافل نباشیم که آقای رئیس جمهور و دیگر نامزدها با آن چه که دراین مناطره ها بیان کردند، مشروعیت حکومت – اگرچیزی ازآن باقی مانده بود- را از پنجره های ساختمان صداو سیما به بیرون پرتاب کردند. و دولت هم با آن چه با این انتخابات کرد، برهمه این موارد فساد مهر تائید زد.

دریک سال گذشته هم با دنائت و پستی مثال زدنی به مردان و زنانی شلیک می کنند که این ادعاهای سیاست پردازان همین حاکمیت جمهوری اسلامی را به گوش گرفته و خواهان تغییرات اساسی درآن شده اند و این حکومت «دروغگو و فاسد و سرکوبگر» را نمی‌خواهند.
و اما سخن آخر، آقایان، خانم‌ها، مسئولان جمهوری اسلامی! خواهش می کنم بیهوده و بیش از این به « استکبار» و « ضدانقلاب» تهمت نزنید، با سی سال جان کندن، « ضد انقلاب» نتوانست به اندازه قطره ای در مقابل اقیانوسی که شما از عدم مشروعیت خویش جاری کرده اید، موفق باشد. موفق باشید. به قول انگلیسی ها:
Keep up the good work!

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی