هومن مجد در مقالهای در مجله «فورن پالسی» مینویسد که اختلافات کنونی در رهبری ایران بر اثر فشار تحریم نیست بلکه مثل همیشه مشغولیتی در دستگاه سیاسی ایران است.
هومن مجد در مقالهای در مجله «فورن پالسی» ضمن اشاره به اینکه تنشهای کنونی در دستگاه رهبری ایران به علت تحریمها و یا احساس درماندگی نیست مینویسد که این امر صرفا و مثل همیشه نشاندهنده شیوه کار دستگاه سیاسی ایران است.
هومن مجد نویسنده ایرانی – آمریکایی است که در نشریات انگلیسیزبان مانند نیویورکتایمز، نیویورکر و نیویورک آبزرور مقالههای تحلیلی سیاسی مینویسد. وی نویسنده کتاب
The Ayatollah Begs to Differ است و کتاب The Ayatollahs' Democracy وی قرار است در ماه آینده به بازار بیاید.
آقای مجد در مقاله تازه خود مینویسد که تحریمها رهبران ایران را از هم جدا نمیکند و تاکید میکند که آیتالله خامنهای در مسیر خود در حرکت است.
مقاله، نخست به رسانههای ایرانی میپردازد که در هفتههای اخیر اختلافات علنی بین رییسجمهوری ایران و تقریبا همه افراد دیگر درکشور مانند مجلس، ریاست قوه قضاییه، تاجرهای بازاری که برخی از قدرتمندترین بازیگران اقتصادی کشور هستند، گروه محافظهکار موتلفه اسلامی و نیز برخی از قدرتمندترین و بانفوذترین روحانیان سختگیر را گزارش میکردند.
سرانجام رهبر کشور، آیتالله علی خامنهای، در اواخر ماه اوت وارد صحنه شد و از همه سیاستمداران خواست که حداقل در ملاء عام اختلافات خود را کنار بگذارند و به جای آن در جهت بهبود کشور با یکدیگر همکاری کنند.
هومن مجد به ناظران اوضاع ایران در غرب اشاره میکند که ممکن است از این خشنود باشند که تحریمهای بینالمللی باعث اختلاف در میان نخبگان ایران شده به طوریکه رهبر را واداشته تا همه را به وحدت فراخواند.
نویسنده مقاله این نظر را، که درخواست رهبر ایران را نشانهای از درماندگی تلقی میکنند یا معتقدند رژیم ایران به خاطر سوءمدیریت اقتصادی، تحریمها و ناخشنودی حاصل از نتایج انتخابات سال گذشته و پیامد خشونتها از هم پاشیده است، رد میکند.
آقای مجد با بیان اینکه این نظر، «اندیشهای دلخواه» است که در قالب تحلیل سیاسی درآمده، ادامه میدهد که مشاجره اخیر مثل همیشه مشغولیتی در داخل دستگاه سیاسی ایران است.
او مینویسد: تنش موجود حول شخص احمدینژاد نه محصول تحریمهای بینالمللی و نه نشاندهنده تولد دوباره جنبش سبز است، بلکه عمدتا نشانه ناخشنودی محافظهکاران ایران نسبت به وضعیت موجود است.
پس از سرکوب مخالفان لیبرال و اصلاحطلب از سوی رژیم، مخالفت در ایران به طور برجستهای کاهش یافته است، اما به معنای آن نیست که همه با رئیسجمهور کاملا موافق هستند.
برخی از این سیاستمداران محافظهکار، حتی آقای احمدینژاد را به هنگام انتخابات به چالش کشیدند. مثلا علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی و محمد قالیباف، شهردار تهران که در سال 2005 نامزد ریاستجمهوری شدند. محسن رضایی، رئیس سابق سپاه پاسداران انقلاب اسلامی نیز در سال 2009 نامزد انتخابات شد.
به نظر نویسنده مقاله، اختلاف بین سیاستمداران محافظهکار در دامنهای از مسائل بیشتر مربوط به -مثلا- شیوه سخنگفتن رییس دولت است تا چگونگی اداره حکومت.
در مورد اول مثلا بسیاری از محافظهکاران سنتی فکر میکنند که شیوه گفتوگوی آقای احمدینژاد به موقعیت ایران در صحنه بینالمللی آسیب رسانده است.
در باره شیوه اداره حکومتی نیز رئیسجمهور ایران به طور عمد، قدرت تصمیمگیری در سیاستهای اقتصادی کشور را محدود کرده است و تنها نزدیکترین افراد مورداعتمادش در این زمینه نقش ایفا میکنند و این امر باعث مخالفتهایی در رگههای دیگر حکومت شده است.
مقاله در ادامه به مخالفت روحانیان محافظهکار به آقای احمدینژاد پرداخته است که به نظر نویسنده در سراسر دوران ریاستجمهوری او به طور مداوم وجود داشته است.
مثلا آقای احمدینژاد در اوایل کار خود و در تلاش برای جلبتوجه ایرانیهای لیبرال شهری اعلان کرد که زنان نیز مانند مردان میتوانند به عنوان تماشاگر به ورزشگاهها بروند که با موج گسترده مخالفت از سوی روحانیان و برخی سیاستمداران روبرو شد.
در مثالی دیگر تاجران بازار مدتهاست که خواستار جوابگویی رئیسجمهور به آنچه آنها سوءمدیریت اقتصادی مینامند و نیز اصلاحات اقتصادی که باعث افزایش مالیات برخی و کاهش سوبسید بنزین و برخی کالاهای خوراکی دیگر شده است، هستند.
به نظر هومن مجد چنین مخالفتهایی با احمدینژاد نباید باعث شگفتی کسانی شود که با رژیم جمهوری اسلامی آشنایی دارند.
نویسنده در این مورد میافزاید رژیم ایران هیچگاه یک رژیم دیکتاتوری تمامعیار، آنطورکه در غرب تصور میشود، نبوده است.
با وجود نصایح رهبر ایران، دلیلی ندارد محافظهکاران و روحانیانی که هنوز در جایگاه خوبی هستند، از موضعگیریهای مخالف خود بکاهند.
احمدینژاد خود را به عنوان یک «جنگجوی سیاسی بیرحم» ثابت کرده است و در این مسیر جایگاه سنتی نخبگان را اشغال کرده و یا در تصمیمگیریهای مهم آنها را نادیده میگیرد.
به طور کلی این وضعیت نمونهای از «شیادی سیاسی» است. نگرانی اصلی رهبر «وفاداری دستگاه حکومت به رهبری » اوست. او به خصوص پس از جریانات سال گذشته چیزی ندارد که به خاطرش بترسد.
علی خامنهای گاهی نصایح محافظهکاران مخالف احمدینژاد را میپذیرد و حتی گاهگاهی به طور مستقیم از طریق روزنامه کیهان که بلندگوی دفتر اوست رییسجمهور را به چالش میکشد.
چرا رهبر دستور توقف مشاجرات علنی را داد؟
نویسنده مقاله در باره علت دستور رهبری به پایان دادن مشاجرات علنی از سوی سیاستمداران اظهارنظر میکند که یک علت ممکن است افزایش بیش از حد این مخالفتها باشد که توجه زیادی جلب کرده است.
او در توضیح این دلیل مینویسد آیتالله خامنهای بدون هیچ تردیدی میداند که دشمنان ایران مشتاقانه در حال تماشای نشانههای ضعف رژیم ایران هستند تا بتوانند بهتر حمله نظامی را توجیه کنند. به همین دلیل با تاکید بر اتحاد میخواهد در این دوره حساس تاریخ ایران تصویر قدرتمندی از حکومت ایران در سطح داخلی و بینالمللی ایجاد کند.
به نظر نویسنده، اینکه تنشها در رهبری ایران به علت تحریمها شدت گرفته یا تحریمها باعث تمایل ایران به مذاکره شده است تفسیری اشتباه از صحنه سیاسی ایران است. چنین تحلیلی تاریخچه طولانی برخوردها و رقابتهای میان شخصیتهای اصلی حکومت ایران و آیتاللهها را نادیده میگیرد.
به علاوه تاریخ نشان داده است که تهدیدهای خارجی همواره منجر به ایجاد اتحاد و نه جدایی در میان رهبران تهران میشود، اتحادی که تحت فشار بهوجود نمیآید.
فراخوان رهبر برای پایان دادن به مشاجرات، احتمالا ناشی از ترس عمیق و شاید بدبینانه از این باشد که مبادا در تلهای بیفتند که غرب برای ایران ساخته است؛ ناگهان خود را گرفتار قدرتهای بزرگتر بیابد یا انقلابی نرم در آن کشور رخ دهد.
در واقع به زعم رهبر ایران حالا وقت کشمکشهای درونی کماهمیت نیست و حتی محافظهکارانی که با احمدینژاد مخالفند نیز نمیخواهند رابطه خوب خود را با آیتالله خامنهای به خاطر خشنودکردن دشمنان واقعی یا خیالی خارجی، به مخاطره بیاندازند به خصوص که انتخابات سال 2013 نزدیک است.
ما قدیما به این اختلافات جنگ زرگری میگفتیم