راجر کوهن بیست و هشتم مارس (هشتم فروردین) در مقالهای در روزنامه نیویورک تایمز با عنوان «عربها آزاد میشوند» به بررسی شرایط کنونی خاورمیانه پرداخته و مینویسد:
ثبات سه کشور خاورمیانه در طوفان کنونی چشمگیر بوده است: ترکیه، لبنان و اسرائیل. شما ممکن است بگویید چه ترکیب عجیب و غریبی، اما آنها دارای یک وجه مشترک هستند؛ مردم در این کشورها رای میدهند.
دموکراسی یک کار همه یا هیچ پردردسر است. درست به همین دلیل است که من عاشق آن هستم. شما نمیشود یک کمی دموکراتیک باشی درست مثل این که نمیشود یک کمی باردار باشی.
بله، شهروندان در ترکیه، لبنان و اسرائیل به پای صندوقهای رای میروند و هیچ فرد دیکتاتوری 99.3 درصد رای مردم را بدست نمیآورد. این کشورها سرزمین فرصتها هستند، جایی که پول تولید میشود و نظرات ساده انگارانه اما خیلی محبوب، عملا پیاده نمیشوند. ترکیه اسلامی نشده است، لبنان در دست حزب الله نیست و اسرائیل هنوز یک جامعه باز محسوب میشود.
البته هر سه کشور همچنین با اختلاف و کاستی روبرو هستند، اما دو جنبه خوب دموکراسی هم هست: این که اختلافات را با مهارت حل و فصل میکنند و ضمنا آرزوی کمالگرایی هم ندارند.
و اما حزبالله. آیا به خاطر دارید هشدارهایی که چند ماه پیش به میان آمد، زمانی که حزبالله از نجیب میکاتی که بعدا نخستوزیر لبنان شد حمایت کرد؟ پس از آن، این کشور لبنان بود که قطعنامه منطقه ممنوعه پرواز بر فراز لیبی را به سازمان ملل پیشنهاد کرد. این یک مثال نادر از هماهنگی بین موضع آمریکا و دولت لبنان است که از سوی حزبالله حمایت میشود.
با گروه حزبالله حرف بزنید: آشکار است. این گروه دیگر یک گروه سخت وحشتزا نیست. نجیب میکاتی در سیاست بده بستان لبنان در حال کشمکش است. زندگی در این کشور در جریان است به طوری که مدتهاست اعراب سرکوب شده ناکام به سوی بیروت کشیده میشوند.
حزبالله یک گروه سیاسی است که شاخه نظامی دارد. این یک مشکل بزرگ است. گروه اسرائیلی به شدت اصولگرای شاس به دلیل سیاست ائتلاف در این کشور تاثیر فوقالعادهای روی اسرائیل دارد. این هم یک مشکل است. اخوانالمسلمین در مصر آزاد، تکوین بیشتری خواهد یافت زیرا یک گروه باتجربه سازمانیافته است. این هم میتواند یک مشکل باشد. حزب عدالت و توسعه حاکم ترکیه یک دستگاه سیاسی ماهر با تمایلات بی رحمانه است. این هم یک مشکل است.
اینها مشکلاتی با اندازههای مختلف هستند. اما همه این مشکلات در جوامع با سیستم باز یا در حال بازشدن میتواند وجود داشته باشد. چنین حکومتهایی خیلی بهتر از اطاعت ترسآلود معمول در جوامع وحشتزایی هستند که در حال حاضر در پارک ژوراسیک رو به زوال عرب وجود دارند؛ جوامعی که در آنها حاکمان خودکامه بدترین کارها را میکنند.
زمان پایان حکومتهای مستبد در خاورمیانه فرارسیده است
تمام شد: گورهای بینشان که وحشت را زمزمه میکنند کافی است، وجود حکومت های پلیسی قرن بیستمی در قرن بیست و یکم کافی است. بله، زمان بنعلی و مبارک به پایان رسیده است. پایان حکومت قذافی هم فرا رسیده است. این که سایر حکومتهای مستبد و خودکامه عرب چقدر به طول بینجامند، خواه «جمهوریهای» دروغین یا حکومتهای سلطنتی، بستگی به آن دارد که آنها تا چه حد جوابگوی تقاضاهای شهروندان خود باشند.
شما میبینید که نمیتوان کشتاری مانند حمات در سوریه (*) یا کشتار شیعیان در نیزارهای عراق را به راه انداخت. شاید بتوان دهها نفر را کشت اما نه دهها هزار نفر را. چنین مستبدانی بر نامحدودبودن وحشتآفرینی خود تکیه کردند ولی باید این وحشتآفرینی به اندازه عدم اطاعت قانون از سوی آنها نیز مطلق میبود.
اما حالا مردم میفهمند. آنها با وجود سختگیری ارتباط برقرار میکنند. آنها با فیس بوک سروکار دارند. مستبدان در داخل آینههای زراندود خود مینگرند و در آن نه خود را بلکه مردمی را میبینند که دیگر ساکت نخواهند نشست. آنها از خود میپرسند که آیا میتوانند به هزاران مزدور خود اعتماد کنند. آنها به دامی افتادهاند که خود پهنکرده بودند. در آن دست و پا میزنند؛ آنقدر جلو رفتهاند که نمیتوانند برگردند اما نمیتوانند جلوتر هم بروند.
بشار اسد، رئیس جمهور در محاصره و گرفتار سوریه، روز یکشنبه گذشته میخواست چیزی بگوید پیش از آنکه تصمیم به نگفتن بگیرد. او که در غرب لندن آموزش چشمپزشکی دیده است بهتر است به کشتار حمات که در آن پدرش حداقل ده هزار نفر را کشت فکر نکند و به همان منطقهای در لندن فکر کند که در آنجا درس خوانده است.
پرسشها در چرخشاند. قیامکنندگان لیبی چه کسانی هستند؟ افراد خشمگین در لاذقیه سوریه کیستند؟ انتقال سیاسی در کشورهای عرب، درازمدت و ناهموار است - درست مانند انتقال سیاسی که دولتهایی را در آمریکای لاتین و اروپای مرگزی و بخش بزرگی از آسیا بوجود آورد - اما اینک ترس مغلوب شده و حکومتها غیرقابل بازگشتند.
معترضان اینها هستند: افرادی مانند اسماء محفوظ، زن مصری که در 18 ژانویه با ساخت یک فیلم ویدئویی شهروندان را ترغیب میکرد تا 25 ژانویه به میدان تحریر بروند؛ تظاهراتی که با آن انقلاب مصر آغاز شد.
او بعدها گفت:« ما حرکت میکنیم و حقمان را، حقوق انسانی بنیادی خود را طلب میکنیم. من حتی از حقوق سیاسی حرف نمیزنم. ما فقط میخواهیم که حقوق انسانی خود را بگیریم و نه چیز دیگری را.»
او به مردم گفت:« مجبور نیستید به میدان تحریر بروید، فقط حرکت کنید، به هر جایی بروید و بگویید که ما انسانهایی آزاد هستیم.» و «همین کافی است!»
مردم در سراسر خاورمیانه در حال متولدشدناند. آنها در حال کشف توانایی خود برای تغییر اوضاع هستند. همین است که نشان میدهد چگونه بهار کشورهای عرب در 17 دسامبر در شهر کوچک «سیدی بوزید» در تونس از سوی یک دستفروش میوه با گفتن «بس است» به تحقیر آغاز شد. در پایان من، آغاز من است.
سه ماه بعد نه تنها دیو از بطری جادویی بیرون آمده بلکه بطری را کاملا متلاشی کرده است. پیشتر در مقالهای در باره لیبی حرف زدهام: یا بیرحم باشید یا کناربکشید. حالا که غرب وارد میدان شده، بیرحم باشید. قیامکنندگان برپاخاسته را مسلح کنید. قذافی را ناتوان سازید. هر کاری به جز پیاده کردن نیرو بکنید. همانطور که اوباما گفته است قذافی «باید برود.» به این ترتیب لیبی میتواند یک نظام عرب ناکامل اما باز شود.
* منظور از حمات، کشتار مردم سوریه به منظور سرکوب اخوانالمسلمین در این کشور در شهر حمات بود که در سال 1982 از سوی حکومت حافظ اسد صورت گرفت.براساس برآورد جهانی در این کشتار، بین ده تا بیست هزار نفر که بیشتر آنها غیر نظامی بودند کشته شدند.
آفرین بر این کوهن .
تحلیلی بسیار زیبا بود . دموکراسی مشکلات دارد ، درد سر دارد ، افراطی های مذهبی ، مارکسیستی ، شوونیستی دشمن ان هستند و دائم در ان اغتشاش ایجاد میکنند . اما پایدار است . مخصو صا اگر با توسعه اقتصادی همراه شود مثل ترکیه ، کره جنوبی ، اندونزی ، مالزی ، ....
دیکتاتوری همیشه در خطر است . حتا اگر بیرحم و سرکوب گر باشد ، افقی و عمودی در میان مردم جاسوس بکارد ، مغزها را فراری دهد ، عوام را مرعوب کند ، اینترنت و ماهواره و مهاجرت را کنترل کند ، نان آنها را گروگان بگیرد تا فرمانبردار شوند ، ... مثل سوریه ، لیبی ، کوبا ، کره شمالی ، .... بلاخره با بحران شدید مواجه و سقوط میکند .