مصطفی خلجی، روزنامهنگار و تحلیلگر مسائل جهان عرب، به اهمیت دیدگاههای محمد عابد جابری، متفکر مراکشی، در آینده کشورهای عربی پس از قیامهای اخیر پرداخته است.
در بحبوحه اتفاقات و تحولات بیسابقه کشورهای عربی، جای خالی یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین روشنفکران معاصر عرب آشکارا محسوس است: محمد عابد جابری.
این متفکر مراکشی که سال پیش در سن ۷۴ سالگی درگذشت، اگر فقط چند ماه اجل به او مهلت میداد، به چشم خود میدید که چگونه بعضی از مفاهیمی که او در فکر عربی به ویژه ادبیات سیاسی عرب بنیان نهاد، دستکم به صورت ابتدایی عملی شده است.
نویسنده «نقد عقل سیاسی در اسلام»، «عصبیت و دولت» و همچنین اثر سترگ «نقد عقل عربی»، مفاهيمی تازه در عرصهی مطالعات انتقادی ميراث عربی ـ اسلامی بر جای نهاده که پژوهشگران و ناقدان، اکنون نیز میتوانند برای تحلیل و تبیین «بهار عربی» از آن بهره برند.
اهمیت بازشناسی اعتراضات، جنبشها، و تغییرات پی در پی جهان عرب از آنجا بیشتر میشود که در عین برآورده شدن آرزوی دیرین سقوط نظامهای استبدادی، بیم تحریف و در نتیجه ناکامی این تغییرات و انقلابها وجود دارد. به عبارتی، رسیدن به لایههای زیرین این تحولات و کندن تمامی رسوبات تاریخی، راهی جز برخورد انتقادی با «بهار عربی» ندارد. از همین روست که مبارزان و متفکران عرب اکنون بیش از گذشته به آراء و آموزههای کسانی نظیر محمد عابد جابری نیازمندند.
جابری که دغدغه اصلیاش ایجاد پلی بین سنت عقلانی عربی - اسلامی و سنت عقلانی معاصر غرب بود، مفهوم «ائتلاف تاریخی» را از فرهنگ سیاسی معاصر غرب وام گرفت و وارد زبان و فرهنگ سیاسی عربی کرد.
او نخستین بار در گفتوگو با مجله «آینده عرب» شماره نوامبر سال ۱۹۸۲ درباره این مفهوم سخن گفت.
جابری در پاسخ به این پرسش که چگونه طبقات گوناگون جامعه عرب میتوانند سببساز مبارزات برای تغییر باشند، اظهار داشت: «چیزی که مبارزه اعراب در مرحله فعلی به آن نیازمند است به نظر من چیزی است نزدیک به آنچه آنتونیو گرامشی آن را «جبهه واحد» مینامد.
این متفکر ایتالیایی و مبارز سیاسی چپ راهی برای تغییر اجتماعی و سیاسی و اقتصادی میاندیشد، راهی که مناسب شرایط جامعه ایتالیا در اوایل قرن بیستم باشد. مشکلی که در آن زمان وجود داشت تفاوت بسیار بزرگ شمال و جنوب این سرزمین بود، تفاوتی که سبب شده بود شمال ایتالیا به سطح بالایی از توسعه صنعتی و نوسازی برسد، در حالی که در جنوب آن، جامعه عقبمانده و تحت اقتدار کلیسا باقی بماند. گرامشی برای وحدت ملت ایتالیا، و انجام یک رنسانس جامع، پیشنهاد جبهه واحد را مطرح کرد؛ پیشنهادی که تمام نیروها از جمله مارکسیستها، کمونیستها، لیبرالها و کلیسا را در بر میگرفت.»
البته جابری هم آن زمان مفهوم «ائتلاف تاریخی» را به طور خاص برای واقعیت کشورش یعنی مراکش به کار برد، اما بنمایهکلامش را در زمینه کلیت جهان عرب صادق و قابل استفاده میدانست.
بر اساس این فکر جابری، «ائتلاف تاریخی» دستههای گستردهای از اجتماع را شامل میشود که در راه اهداف مشخص قدم میگذارند. اولین اهداف این طرح آزادی سیاسی و فکری و همچنین برقراری ارتباطات اجتماعی متوازن و توزیع عادلانه ثروت است.
البته الگوی «ائتلاف تاریخی» را نباید با تشکیل یک «جبهه فراگیر» اشتباه کرد، منظور از ائتلاف تاریخی، یکپارچگی احزاب نیست، بلکه اتحاد تمامی نیروهای موجود در جامعه است که در مقطعی معین قادر به فعالیت برای رسیدن به اهداف مورد نظر هستند. همچنین هر حرکت سودجویانه از سوی افراد یا گروهها، این ائتلاف را مصنوعی و شکننده خواهد کرد.
از نظر جابری، گاهی در کشوری «ائتلاف تاریخی» ، یک جبهه مخالف در برابر قدرت حاکم نیست و احزاب را لغو نمیکند و یا جایگزین آنها نمیشود، زیرا «ائتلاف تاریخی» یک «سازمان» جدید نیست، بلکه «نظم» نوین پیرامون اهداف مشخص است.
اما جابری از آنجا که در سرزمینی به دنیا آمده بود که سالها تحت استعمار غرب اداره میشد، در کنار «ائتلاف تاریخی» اعراب، به «استقلال تاریخی» آنان نیز میاندیشید و معتقد بود که این دو در کنار هم «وحدت عربی» را تکمیل میکنند.
مسلما «استقلال تاریخی» جابری چیزی فراتر از طرد استعمارگران و یا بیگانگان از سرزمینهای عربی است؛ نظیر آن چیزی که خود به عنوان «استقلال رسمی» در کشورش و یا کشورهای عربی همجوار مراکش شاهدش بود. استقلال تاریخی از دیدگاه جابری بیشتر از جنس تفکر و فرهنگ است.
بر اساس آموزههای الجابری، موضوع «دموکراسی» و «توسعه» در سرزمینهای عربی نیز فراتر از بعد محدود کشورها و ممالک است. همانطور که اگر «وحدت» فقط به یک کشور عربی محدود شود، از یک ملت به حد یک قبیله تقلیل پیدا میکند، هر توسعهای هم که محدود به یک کشور عربی باشد، در بنبست گیر خواهد کرد و به اهداف مورد نظر دست نمییابد.
همچنین به اعتقاد برخی از ناظران، اگر جابری در زمان حیاتش، ملتهای عرب را به ائتلاف تاریخی با عبور از قومیتها و منافع قبیلهای فرا خوانده است، اکنون نیز اگر زنده بود، علاوه بر این، اعراب را به ائتلاف تاریخی دیگری، ورای تمامی ایدئولوژیها دعوت میکرد.
از نظر جابری، بیگمان مصلحت اعراب، شایستگی کنار گذاشتن و یا به تعویق انداختن اختلافات و مبارزات ایدئولوژیک را دارد.
شاید این بخش از آموزههای جابری در مورد بعضی از کشورهای عربی نظیر بحرین و یمن معنای بیشتری پیدا کند، که اختلافات شیعه و سنی مانع وزیدن نسیم بهار عربی در آن کشورها شده است.
تأمل کوتاه بر نظریه «ائتلاف تاریخی» محمد عابد الجابری این نتیجه حتمی را به دست میدهد که: هر تغییری در جهان عرب کنونی، خود به تنهایی نمیتواند اسباب پیروزی خود را تضمین کند؛ مگر آنکه اعتبار خود را از همه عوامل تشکیل دهنده جهان عرب، یعنی عناصر مدرن و سنتی، نخبگان و عموم مردم، اقلیت و اکثریت، دستههای دانشجویان و کارگران و زنان، و صفوف نمازگزاران، چه در میدان التحریر قاهره، چه در میدان مروارید منامه، و چه در جمعههای خونین سوریه، به دست آورد.
از این رو، «ائتلاف تاریخی» در بهار عربی، یک گزینه استراتژیک است.