زنان و مردان زیادی شاهد خیانت همسران یا همراهان خود در زندگی مشترک هستند که عمدتاً با تبعات رنجآور و سختی در خانوادهها همراه است.
یافته علمی جدید نشان میدهد که برخی از مردان نیز همانند بیشتر زنان خیانت عاطفی را رنجآورتر از خیانت جنسی میدانند.
زنان زیادی و حتی در سالهای اخیر برخی مردان شاهد خیانت همسران یا همراهان خود در زندگی مشترک شان بودهاند. این خیانتها عمدتاً با آشفتگی، رنج و حتی خشونت زیادی در خانوادهها همراه است. در بسیاری از موارد آثار روانی برجایمانده از خیانت زوج روی فرد در روابط بین فردی و حتی زندگی مشترک بعدی او نیز اثرات اجتنابناپذیر سختی میگذارد.
تحقیقات گذشته نشان دادهبودند که مردان بیشتر نسبت به خیانت جنسی همسرانشان احساس حسادت میکنند تا درباره خیانت عاطفی آنها و زنان کاملاً برعکسند. این امر در همه فرهنگها و دنیا به عنوان واقعیتی شناختهشده مطرح شدهاست.
نظریه علمی در این زمینه نیز این است که تفاوت بین زن و مرد دارای پایههای تکاملی است. به عبارت دیگر مردان در طول هزاران سال متمادی یاد گرفتهاند که درباره جنسیت خود بیش از حد حساس باشند زیرا آنها هرگز نمیتوانند کاملاً اطمینان داشته باشند که پدر یک بچه هستند. درحالیکه زنان همواره و بیشتر دغدغه داشتن یاری را دارند که متعهد به پرورش یک خانواده باشد.
پژوهش جدید که در مجله «علوم روانشناختی» به چاپ رسیدهاست توضیح جایگزینی را مطرح میکند. این مطالعه اگرچه کاملاً به رد نظریه تفاوت بنیادی جنسی در حسادت نمیپردازد اما ریشه این تفاوت را بیشتر در تفاوتهای فردی شخصیتی میبیند که میتواند ناشی از تاریخچه روابط خود فرد باشد اما در راستای تفاوتهای جنسیتی ظاهر میشود.
کنت لوی و کریستن کلی، دانشمندان روانشناس دانشگاه ایالتی پنسیلوانیا، توضیح تکاملی متداول را در این زمینه به چالش میکشند. زیرا آنها مایلند به چرایی این واقعیت پاسخ گویند که شمار چشمگیری از مردان هستند که همانند بیشتر زنان خیانت عاطفی را رنجآورتر از خیانت جنسی میبینند.
لوی و کلی فرض کردند که ممکن است علت این امر اعتماد و دلبستگی عاطفی باشد. به این معنا که برخی افراد چه مرد و چه زن در دلبستگی خود با دیگران بیشتر احساس امنیت میکنند. در حالیکه برخی دیگر گرایش دارند تا دلبستگی را مردود بدانند و نیاز به روابط عاطفی نزدیک را کوچک تلقی کنند.
به نظر روانشناسان این ویژگی میتواند راهبردی دفاعی باشد تا فرد از خود در برابر آسیبپذیری احساسات بسیار عمیق اش حمایت کند. در این زمینه نظری لوی و کلی این فرض را مطرح کردند که چنین افرادی احتمالاً به جنبههای جنسی روابط بیشتر از صمیمت عاطفی آن حساساند.
لوی و کلی همانند مطالعات پیشین در این زمینه، نظر مردان و زنان شرکتکننده در تحقیق را در مورد میزان رنجآور بودن خیانت جنسی و یا خیانت عاطفی جویا شدند. همچنین آزمودنیها چند آزمون استاندارد دیگر را نیز که نوع دلبستگی آنها را در روابط عاشقانه میسنجید تکمیل کردند.
یافتهها فرضیه دانشمندان را تایید کرد. در گزارش این دو دانشمند آمدهاست کسانی که نگرش خاصی درباره دلبستگی دارند بیشتر از خیانت جنسی ناراحت میشوند تا خیانت عاطفی. منظور افرادی هستند که در روابط خود بیشتر به خودمختاری اهمیت میدهند تا به تعهد عاطفی.
برعکس کسانی که در روابط با دیگری با احساس امنیت دلبسته هستند خواه زنان و خواه مردان، خیانت عاطفی را رنجآورتر تلقی میکنند.
دانشمندان در این زمنیه مطرح میکنند که این یافتهها به این معناست که چرایی سازوکارهای روانشناختی و فرهنگی- محیطی زیربنای تفاوتهای جنسی در مساله حسادت میتواند نقش بزرگتری در این پدیده داشته باشد، در حالیکه در گذشته مورد بیتوجهی قرار گرفته بودهاست.
به عبارت دیگر حسادت باید به عنوان یک امر چندگانه تلقی شود که عوامل مختلفی در شکلگیری آن درگیرند.
این نگاه جدید به مساله حسادت، امکانات تحقیقاتی جدیدی را در این حوزه بوجود میآورد. یکی از مهمترین پیامدهای آن این است که حرکت در جهت ارتقاء دلبستگی همراه با احساس امنیت در افراد میتواند وسیلهای موثر در کاهش حسادت جنسی باشد، حسادتی که در برخی موارد منجر به خشونتهای بسیاری نیز میگردد.
به هرحال یکی از چالشهای مهم تحقیقاتی در این زمینه این است که از چه افرادی و چگونه درباره خیانت جنسی یا عاطفی پرسش شود. مثلاً تحقیقات گذشته نشان میدهد که پاسخ افرادی که صرفاً خیانت را تخیل میکنند متفاوت از کسانی است که تجربه خیانت داشتهاند. ضمناً چگونگی پرسش در این زمینه نیز حائز اهمیت است چرا که پاسخ افراد وقتی از آنها یپرسید کدام نوع از خیانت بیشتر آنها را ناراحت میکند متفاوت از زمانی است که از آنها در مورد تمرکز افکارشان روی خیانت عاطفی یا جنسی بپرسید.