مطالعه سهساله دانشگاهی نشان میدهد که دو نوع روابط خانوادگی ناسالم منجر به مشکلات مختلف کودکان در سالهای اول مدرسه میشود
مطالعه جدید روانشناسی در دانشگاه راچستر نشان میدهد که دو الگوی جداگانه خانوادههای ناشاد، زمینه مشکلات خاص کودکان در سالهای اولیه مدرسه را فراهم میکنند.
این مطالعه که در مجله «رشد کودک» در 15 ژوئیه 2010 منتشر شده است نشان میدهد که محیطهای خانوادگی سرد و سلطهگر بستر مناسبی فراهم میکنند تا کودکان درسه سال اول مدرسه به طور فزاینده مشکلات رفتاری مختلف از رفتارهای پرخاشگرانه و مخرب گرفته تا افسردگی و احساس بیگانگی از خود نشان دهند.
پژوهش حاضر از سوی دیگر نشان میدهد که کودکان برآمده از خانوادههای با تعارض زیاد و بیش از حد مداخله کننده به هنگام راهیابی به سالهای اولیه مدرسه به طور فزاینده با اضطراب و انزوای اجتماعی بیشتر دستوپنجه نرم میکنند.
ملیسا استرج- اپل محقق سرپرست این مطالعه در دانشگاه راجستر با اشاره به نتایج این مطالعه میگوید: خانوادهها از یک طرف میتوانند حامی و ملجا کودکان به هنگام ورود آنها به مدرسه باشند و از طرف دیگر منبع استرس، حواسپرتی و رفتار نامناسب.
پژوهشگران به منظور انجام تحقیق حاضر الگوهای روابط خانوادگی را در میان 234 خانوادهای بررسی کردند که دارای فرزند شش ساله بودند. 129 خانواده دارای کودک دختر و 105 خانواده فرزند شش ساله پسر داشتند.
مقایسه خانوادههای «منسجم»، «رها» و «درگیر»
این گروه تحقیقاتی سه شکل مجزای خانواده را مشخص کردند: یک شکل که خانواده «منسجم» نام داشت خانوادهای شاد بودند و دو شکل خانواده «رها» و «درگیر» خانوادههای ناشاد بودند.
خانواده «منسجم» از طریق تعاملهای هماهنگ،گرمی عاطفی و نقشهای محکم اما قابل انعطاف والدین و کودکان مشخص میشود.
در مقابل خانوادههای «درگیر» اگرچه گاهی از نظر هیجانی درگیر خانواده هستند و تا حدودی گرمی نشان میدهند اما عمدتا دارای خصومت زیادی هستند، نحوه الگوبرداری در داخل خانواده، مخرب است و اعضای خانواده احساس ضعیفی در باره خانواده به عنوان یک گروه دارند.
افراد در خانوادههای «رها» همانطور که از نامش پیداست دارای روابط سرد، سلطهگر و از نظر عاطفی کاملا کنارکشیده از یکدیگر هستند.
در این مطالعه، محققان با استفاده از گزارشهای والدین و معلمان و نیز مشاهده مستقیم در شرایط آزمایشگاهی به ارزیابی روابط خانوادگی پرداختند.
هریک از 234 خانواده مورد مطالعه دو بار در سال به فاصله یک هفته تحت مشاهده آزمایشگاهی قرار گرفتند و این امر به مدت سه سال انجام شد.
در هر یک از مشاهدات آزمایشگاهی والدین و کودک به مدتی 15 دقیقه به بازی میپرداختند و در دفعه بعد هر یک از والدین جداگانه با کودک 5 دقیقه بازی میکردند و 5 دقیقه به تمیزکاری و مرتب کردن اسباببازیها مشغول میشدند.
ضمنا از والدین خواسته شد تا به بحث در باره دو موضوعی بپردازند که به منظور برانگیختن مخالفخوانی انتخاب شده بودند.
همه این جلسات ضبط ویدئویی شدند و الگوهای رفتاری مورد ارزیابی قرار گرفتند.
محققان در این مطالعه در واقع به دنبال یافتن چگونگی روابط والدین با یکدیگر و نیز با کودکان، بررسی میزان توانایی والدین در انجام کار گروهی در حضور کودک، بررسی میزان نزدیکی عاطفی هر یک از والدین با کودکان در شرایط مختلف و نیز چگونگی وابستگی کودکان به هریک از والدینشان بود.
نظریه معروفی در سیستمهای خانوادگی وجود دارد که سه خانواده «منسجم»، «رها» و «درگیر» را با استفاده از مشاهدات بالینی شناسایی کردهاند. اما مطالعه حاضر اولین تحقیقی است که به طور تجربی نشان میدهد این سه نوع روابط چندگانه واقعا در تعامل کودک با والدین، در روابط مادر و پدر و در تعاملهای سه گانه آنها در خانوادهها وجود دارد.
مشکلات فزاینده کودکان خانوادههای «رها» و «درگیر» در مدرسه
نتایج تحقیق نشان داد که کودکان برآمده از خانوادههای «رها» مدرسه را با رفتار پرخاشگرانه و مزاحم بیشتر شروع کردند و در مقایسه با سایرین کمتر میتوانستند روی یادگیری تمرکز کنند و کمتر از قواعد کلاس تبعیت میکردند. این رفتارهای مخرب در طول سال تحصیلی بدتر شد.
در مقابل کودکانی که برآمده از محیطهای خانگی «درگیر» بودند به هنگام ورود به مدرسه مشکل انضباطی خاصی نداشتند و افسردگی و احساس انزوای آنها نیز در مقایسه با همطرازان خود که از خانوادههای «منسجم» بودند بیشتر نبود. اما اضطراب، احساس تنهایی و احساس بیگانگی از سایر همکلاسیها و معلمان کودکان برآمده از دو الگوی خانوادگی «رها» و «درگیر» با ادامه مدرسه بیشترشد.
محققان نتیجه میگیرند که کودکان در سالهای اولیه مدرسه به طور خاص نسبت به الگوهای روابط مخرب موجود در خانوادههای «درگیر» آسیب پذیر هستند.
اگرچه مطالعه حاضر شواهد محکمی از روابط بین الگوی خانوادگی و مدرسه نشان میدهد اما نویسندگان براین باورند که روابط خانوادگی نامناسب تنها عامل مشکلات رفتاری کودکان در مدرسه نیست.
پاتریک دیویس، روانشناس و محقق دیگر این مطالعه، زندگی در محلههای جرمخیز، مدارس فقیر، حلقههای کودکان مشکلدار، و رگههای ژنتیکی نیز در تعیین اینکه کودکی در مقایسه با کودک دیگر مشکلات بیشتری داشته باشد یا نه نقش دارند.
دیویس میگوید که با انجام این پژوهش توانستهاست همراه با همکارانش به تصویر بزرگتری از الگوهای خانوادگی بنگرد و نکته مهم این مطالعه این بوده است که این الگوها نه تنها به طور ثابت در روابط مختلف خانوادگی حضور داشتند بلکه در طول زمان نیز کمتر خانوادهای بود که از الگویی به الگوی دیگر تغییر یابد.
از آنجا که الگوهای مختلف خانوادگی در فرهنگهای مختلف با وجود شباهتها دارای تفاوتهایی نیز هستند، نتایح تحقیق حاضر باید در فضای فرهنگی مورد مطالعه که جامعه آمریکاست نگریسته شود.