در مورد سکولاریسم کتابهای زیادی نوشته شده است. از میان آن همه ما پنج کتاب قابل تامل را که از سدۀ ششم تا امروز به تفصیل به اندیشۀ سکولاریسم پرداختهاند برای مطالعه بیشتر معرفی میکنیم.
در مورد سکولاریسم کتابهای زیادی نوشته شده است. از میان آن همه ما پنج کتاب قابل تامل را که از سدۀ ششم تا امروز به تفصیل به اندیشۀ سکولاریسم پرداختهاند برای مطالعه بیشتر معرفی میکنیم.
«رساله الاهیات و سیاست» نوشته باروخ اسپینوزا
این کتاب بار نخست در سال 1670 بدون نام مؤلف به چاپ رسید، ولی به سرعت نويسنده آن شناخته شد. اسپینوزا از نخستین نظریهپردازان دولت سکولار و نیز نقد تاریخی متون مقدس است. او از خانوادهای یهودی برآمد، اما در جوانی به دلیل عقایدش از امت یهود طرد شد.
اسپینوزا در «رساله الاهیات و سیاست» نقد عقلانی نظاممندی از یهودیت و اساساً ادیان وحیانی به دست میدهد. این کتاب و نیز دیگر آثار اسپینوزا، مانند «اخلاق»، مفهوم خدا به مثابه «شارع مقدس» یا قانونگذار و شریعتساز، همچنین خداوند در مقام «مالک یوم الدین» یا داور، را برمیسنجد و بر پایه استدلال آن را نامعقول فرامینماید.
آماج اصلی «رساله الاهیات و سیاست» نفی ادعاهایی است که طی قرون از سوی نص وحیانی شده است. یک فصل از رساله به پاسخ این پرسش اختصاص دارد که کتاب مقدس را چگونه باید خواند. از این رو، فهم این کتاب بدون خواندن کتاب مقدس و دانش کافی درباره آن ناممکن است. اسپینوزا را فیلسوفی رادیکال نامیدهاند، از این رو که میانديشيد جامعه زمان او فلسفه، دیانت و سیاست را به شیوهای یکسره خطا درک میکند. او مبانی تازه عقلانی برای فهم هر سه آنها پی ریخت. «رساله الاهیات و سیاست» مانند دیگر آثار اسپینوزا دشواریاب است و فهم آن نیاز به تعلیم استاد یا خواندن شروح دارد. با آنکه کتاب «اخلاق» و دو، سه دیگر نوشتههای اسپینوزا به فارسی برگردانده شده، هنوز «رساله الاهیات و سیاست» به فارسی درنیامده است. این رساله در اصل به زبان لاتینی جدید است.
«حقانیت عصر مدرن» نوشته هانس بلومنبرگ
این کتاب که نخست بار به آلمانی در سال 1966 نشر یافت، حدود دو دهه برای جهان غیرآلمانی زبان ناشناخته بود، اما پس از انتشار ترجمه انگلیسی و فرانسویاش شگفتی فیلسوفان و متفکران اجتماعی را برانگیخت. این کتاب از اهمّ آثار مربوط به سکولاریسم در سده بیستم است و باید در سیاق فکر فلسفی و اجتماعی در آلمان سده نوزدهم و بیستم فهمیده شود.
بلومنبرگ در «حقانیت عصر جدید» در برابر کسانی چون کارل لویت میايستد که باور داشت ایدههای بنیادی عصر مدرن، به ويژه ایده «پيشرفت»، صورت باژگونه یا اینجهانیشده ایدههایی هستند که در اصل مسیحیاند یا به سدههای میانی تعلق دارند. از این رو بود که لویت میانديشيد عصر مدرن فاقد حقانیت است.
بخش نخست کتاب بلومنبرگ پاسخی تفصیلی، استدلالی و تاریخی به این دعوی است. برنهاده اصلی بلومنبرگ آن است که عصر مدرن آفریننده ایدههای نوینی است و صرفاً آینهای نیست که صورت معکوس ایدههای سدههای میانی در آن تابیده باشد. این برنهاده در بخش دوم به شرح بازنموده میشود. او باور دارد ایدهها و گرایشهایی که در دوران مدرن پدیدآمد پاسخی انسانی به بحران دوره متأخر سدههای میانی بود؛ بحران رابطه فرد مسیحی با جهان.
بخش سوم روایتی تاریخی فرادست میدهد از تأویلهای مربوط به علاقه آدمی به شناختِ نظری جهان (کنجکاوی نئوریک) از دوران باستان تا فوئرباخ و فروید. آهنگ این روایت آن است که سرشت و جایگاهِ علم مدرن را روشنتر بیان کند. بخش چهارم کتاب به شرح دوره گذار – آستانه انتقال – از دوران سدههای میانی به دوران مدرن میپردازد؛ آنگونه که در آرا و اندیشههای دو اندیشمندی که دو سوی این آستانه به شمار میروند، نیکولای کوزایی و جوردانو برونو، بازتابیده است.
کتاب بلومنبرگ «انقلابی کوچک» در تاریخنگاری ایدهها خوانده شده است. این کتاب طرح تازهای برای تبیین تغییرات تاریخی در ایدهها و فرهنگ پیش میگذارد.
بلومنبرگ کتاب «حقانیت دوران مدرن» را با تکیه بر شناخت عمیق تاریخی، اساطیری و فلسفی خود نوشته است. خواندن این کتاب پرحجم، شکیبایی و دانش بسیار میطلبد. اما هیچ بحثی جدی درباره سکولاریسم بدون درنظر آوردن آرای او پخته و سنجیده نمینماید. محمدرضا نیکفر، در مقالات سهگانهای (جایگاه و چیستی عصر جدید، در دفاع از حقانیت عصر جدید، پاسخ به منکران) کوشیده بخشی از برنهادههای اصلی این کتاب را به اختصار توضیح دهد.
«عصر سکولار» نوشته چارلز تیلور
«معنای اینکه میگوییم ما در عصری سکولار زندگی میکنیم چیست؟» تیلور در همان سطر نخست این پرسش را درمیاندازد. کتاب 874 صفحهای (با پینوشتها و نمایهها) «عصر سکولار» تلاشی برای پاسخ بدان است.
چارلز تیلور از مهمترین فیلسوفان زنده است که در باره سکولاریسم تأملات بدیع و فراوان دارد. کتاب او یک فراروایت از تاریخ سکولاریسم در جهان مسیحی لاتینی است. از دیدگاه او خاستگاه سکولاریسم دگردیسیهای دینیای است که در پهنه تاریخ مسیحیت غربی رخ نموده است. او به گونهای دوگانه امر دینی/و امر سکولار را واسازی میکند و به دورهبندی متعارف عصر دینی، عصر سکولار و سپس عصر مابعد سکولار باور ندارد. او امر دینی و امر دینیستیز را به مثابه دو امر همعصر یکدیگر فرامینماید و بدین شیوه از تبیین خطی سکولاریسم و تجدد به شیوه جاری جامعهشناختی میپرهیزد.
کتاب به شکلی تاریخ مفهوم دین یا روایتی از تاریخ آن نیز هست. تأکید نویسنده بر آن است که سیاق روایت تاریخی و نیز تحلیل فلسفی او غرب مدرن یا جهان مسیحی لاتینی است. اخیراً کتابی با عنوان «تنوعِ سکولاریسم در عصر سکولار» نشر یافته که مجموعه مقالاتی در نقد کتاب تیلور به همراه پاسخ او به این نقدها است.
«سکولاریسم از چشماندازی دیگر» نوشته عزیز العظمه
این کتاب تاریخ آگاهی و واقعیت سکولاریسم در جهان عرب است. عزیز العظمه با یادکرد این نکته میآغازد که آشنایی یا برخورد عربها با تجدد با ورود جهان مدرن به سرزمینهای عربی آغاز شد. جهان مدرن هم نخست با سربازان، بازرگانان، کنسولگریها و سرمایههای خود گام به این سرزمینها نهاد. با این برخورد، پیوستگی فرهنگی و تمدنی که سدههای پیاپی در این سرزمینها وجود داشت از میان رفت و مردم عرب ناگهان به درون سیاقی جهانی پرتاب شدند و به تاریخ جهانی پیوستند؛ اما جهانی که کانون آن سرمایهداری پيشرفته غربی است.
این کتاب بررسی تاریخی دگردیسیهای اجتماعی و فرهنگی و سیاسی در جهان عرب است که در پی جهانیشدن سکولاریسم رخ داده است. مراد نویسنده از «چشمانداز دیگر» نگرش به سکولاریسم نه تنها در مقام یک ایده فلسفی یا سیاسی بلکه واقعیتی بیرونی است. العظمه مینويسد، این که عربها چگونه سکولاریسم را فهمیدند یا آگاهانه آن را بومی کردند یا به نام دین و سنت و هویت در برابر آن ایستادند یک چیز است و سکولاریسمی که در واقعیت زندگی فردی و اجتماعی و سیاسی آنها، خواه ناخواه، جاری است چیزی دیگر. از نگاه او سکولاریسم در اساس رخدادی تاریخی و در واقعیت بیرونی است که به تدریج موضوع فهم فلسفی و نظری قرار میگیرد. به این معنا جهان عرب، بسی بیش از آنچه سنتگرایان ضد سکولاریسم میپندارند، به مقتضیات سکولاریسم جهانیشده تن در داده است.
کتاب العظمه، یکی از عالمانهترین نوشتهها درباره تاریخ سکولاریسم در جهان عرب است که اکنون به صورت متنی کلاسیک درآمده است.
«تقدمِ عقل؛ نقد برنهادههای اسلام سیاسی» نوشته عادل ضاهر
عادل ضاهر نخست با انتشار کتاب «مبانی فلسفی سکولاریسم» (الاسس الفلسفیة للعلمانية) با رویکرد فلسفه تحلیلی بنیادهای فلسفی سکولاریسم را تبیین کرد و سپس دعاوی هواداران ایدئولوژی اسلامی را به شیوهای تحلیلی-تاریخی سنجید. «تقدم عقل؛ برنهادههای اسلام سیاسی» را باید در دنباله آن کتاب خواند. این کتاب دو بخش دارد. بخش نخست درباره معنای عقل و چرایی وجوب تقدم آن است.
ضاهر در این بخش معناهای مختلف عقل در فلسفههای دکارت، اسپینوزا، کانت و دیگر فیلسوفان جدید را طرح میکند، مفهوم عقل نظری و عقل عملی را بازمینماید و سرانجام درباره تقدم عقل سخن میگوید. تقدم عقل برای او به معنای ضرورت معرفتشناختی عقلانی فهمیدن اصول دیانت و تأویل عقلانی متون دینی است.
بخش دوم به اسلام و شئون دنیوی میپردازد. عادل ضاهر میگوید، گفتار اصلی اسلام سیاسی یا ایدئولوژی اسلامی را در پنج برنهاده میتوان خلاصه کرد: 1) تقدم نقل (کتاب و سنت) بر عقل؛ 2) اسلام دین و دولت است؛ 3) انسان بدون هدایت الاهی نمیتواند امور دنیوی خود را اداره کند؛ 4) با وجود نص نمیتوان اجتهاد کرد و اجتهاد در برابر نص باطل است و 5) حکومت اسلامی با دموکراسی سازگار است.
عادل ضاهر با دقتی تحلیلی این دعاوی را میسنجد و فاقد اعتبار منطقی-فلسفی اعلام میکند. همچنین، او استنادات اسلامگرایان به تاریخ اسلام برای اثبات مدعیات خود را نیز – هم از نظر منطقی هم از نظر تاریخی - نادرست میداند.