نسخه آرشیو شده

چرا ادبیات معاصر ایران در رقابت‌های جهانی ناکام است
محمود دولت‌آبادی / عکس از jadidonline.com
از میان متن

  • آشنایی نداشتن نویسندگان ایرانی با زبان‌های خارجی باعث شده، در این زمینه خودکفا نباشند و به دست این مترجمان نگاه کنند. تجربه نشان داده که اگر نویسنده ایرانی در کنار تسلطش به ادبیات ایران، خود شخصا به مطالعه آثار ادبی روز دنیا بپردازد، موفق‌تر است. نمونه بسیار واضح آن «صادق هدایت» است.
مصطفی خلجی
یکشنبه ۰۲ بهمن ۱۳۹۰ - ۱۳:۵۰ | کد خبر: 68288

مصطفی خلجی، روزنامه‌نگار حوزه فرهنگی، با نگاهی به توفیق فیلم‌های سینمایی ایران و به‌خصوص «جدایی نادر از سیمین»، به این سوال پرداخته که چرا ادبیات ایران چنین توفیقی نداشته است و از جمله رمان «کلنل» از نامزدهای جایزه بوکر آسیایی باز ماند.

این روزها موفقیت «جدایی نادر از سیمین» به عنوان یکی از فیلم‌های سینمای ایران و استقبال بی‌نظیر جامعه جهانی، این پرسش را بار دیگر در میان اهالی ادبیات ایران به میان  آورده است: «چرا ادبیات معاصر ایران، اصغر فرهادی ندارد؟»

در واقع صورت صحیح‌تر این پرسش، این است که «چرا ادبیات معاصر فارسی جهانی نیست؟»

گرچه بعضی از نویسندگان متاخر ایرانی، مانند حسن محمودی، داستان‌نویس و روزنامه‌نگار، این پرسش را «بدترین نوع واکنش نسبت به یک اتفاق مهم» می‌دانند، اما حداقل آخرین ناکامی ادبیات معاصر ایران در عرصه بین‌المللی، زنگ خطری جدی را برای اهالی قلم به صدا در آورده است.

حذف دولت‌آبادی از فهرست نامزدهای بوکر آسیایی

در حالی که محمود دولت‌آبادی قبلا به طور صریح گفته بود «من‌ شخصا مدعی‌ام‌ كه‌‌ از بسياری‌ از نويسندگانی‌ كه‌ نوبل‌ گرفتند نويسنده‌تر هستم» و تلویحا اشاره کرده بود که حق وی در به دست آوردن مهم‌ترین جایزه ادبی جهان خورده شده است، اما به تازگی رمان «كلنل» نوشته این نویسنده پیشکسوت ایرانی حتی نتوانست به فهرست نهایی جايزه‌ بوكر آسيايي، که یک جایزه منطقه‌ای است، راه یابد.

این ناکامی یقینا برای اهالی ادبیات ایران به ویژه روزنامه‌نگاران که پیشتر با اعلام نام این رمان در فهرست اولیه این جایزه، با چاپ گفت‌وگوها و یادداشت‌ها و ویژه‌نامه‌هایی در این باره، پیشاپیش به جشن و پایکوبی پرداخته بودند، شکستی بزرگ محسوب می‌شود؛ گرچه اکنون اهالی ادبیات از این شکست سخن نمی‌گویند و سکوت را به واکاوی این موضوع ترجیح می‌دهند.

از معدود اظهارنظرهایی که در این باره شده، سخنان احمد پوری است که خواسته با حذف همزمان «موراکامی» از جایزه بوکر آسیایی، حذف دولت‌آبادی را به نوعی توجیه کند. یا اگر نویسندگان ایرانی برنده نوبل نمی‌شوند، این امر را با نوبل نگرفتن «میلان کوندرا» مقایسه کند.  اما نباید فراموش کرد که اگر موراکامی یا کوندرا در برخی جوایز جهانی ناکام شده‌اند، در عوض طی سال‌های اخیر جوایز دیگری را نصیب خود کرده و رمان‌هایشان همواره در صدر پرفروش‌ها بوده است، حتی در ایران.

ضمن آنکه نباید با ناکامی دیگران، بر زخم کهنه ناکامی‌های خود مرهم نهاد، زیرا اگر قرار باشد خود را با ناکام‌ها مقایسه کنیم، هیچ‌گاه موفقیتی حاصل نخواهد شد.

همچنین باید توجه کرد که ادبیات معاصر ایران نه تنها در زمینه افتخارات بین‌المللی، از سینمای ایران عقب افتاده، بلکه حتی به نظر می‌رسد در این زمینه موفقیت کمتری نسبت به روزنامه‌نگاری ایران دارد؛ علی‌رغم این که هم سینما و هم روزنامه‌نگاری نسبت به ادبیات، دو حوزه نسبتا نوپا در ایران محسوب می‌شوند.

به عنوان نمونه، در تازه‌ترین موفقیتی که برای روزنامه‌نگاران ایران اتفاق افتاده، آسیه امینی برنده جایزه انجمن جهانی قلم و بنیاد آکسفام نوویب شده است.

عوامل اصلی ناکامی

اما به راستی چرا نویسندگان و شاعران معاصر ایران نسبت به سینماگران یا حتی روزنامه‌نگاران ایرانی در عرصه بین‌المللی کمتر موفق هستند؟

این سوال در سال‌های اخیر همواره مطرح بوده و چندین فرضیه برای آن در نظر گرفته شده، اما در اینجا به طور خلاصه به چند عامل اصلی اشاره می‌شود.

۱. تفاوت مدیوم سینما با ادبیات. ذات هنر سینما، که دلبری و جذابیت بسیار تازه‌تری را در خود نهفته دارد، باعث شده تا نسبت به آثار ادبی، مخاطب بیشتری داشته باشد و شیوه‌های بیان جهانی و متعدد مستتر در آن، مرزهای جغرافیایی را به راحتی درنوردد.

به عنوان نمونه همین امروز در کف خیابان‌های تهران نه تنها می‌توان فیلم‌های مهم تاریخ سینما را با قیمت بسیار پایینی تهیه کرد، بلکه حتی در مواردی فیلم‌های خارجی روی پرده همزمان با اکران جهانی آن در ایران به صورت غیررسمی فروخته می‌شود.

در صورتی که این مراورده انبوه، در زمینه ادبیات بین ایران و جهان به این شکل وجود ندارد؛ ضمن آن‌که «سد زبان» در مدیوم سینما کمتر دست‌وپا گیر است.

۲. ناآشنایی نویسندگان ایرانی با جریان‌های ادبی روز. طبیعی است که وقتی مبادلات ادبی میان زبان فارسی و دیگر زبان‌های زنده دنیا به کمترین میزان خود رسیده و چراغ‌های رابطه تاریک باشد، نویسندگانی که در داخل مرزهای ایران زندگی می‌کنند، آن‌گونه که باید با آثار ادبی روز جهان آشنا نباشند.

معمولا نظریه‌های ادبی پس از گذشت چندین دهه از طرح آن در غرب، توسط یکی دو مترجم غیرآکادمیک، آن هم نه به صورت کامل، بلکه فهرست‌وار به جامعه ادبی ایران عرضه می‌شود.

همچنین آشنایی نداشتن نویسندگان ایرانی با زبان‌های خارجی باعث شده، در این زمینه خودکفا نباشند و به دست این مترجمان نگاه کنند. تجربه نشان داده که اگر نویسنده ایرانی در کنار تسلطش به ادبیات ایران، خود شخصا به مطالعه آثار ادبی روز دنیا بپردازد، موفق‌تر است. نمونه بسیار واضح آن «صادق هدایت» است که گفته می‌شود حتی وقتی در تهران بوده، به دوستان مسافر خود سفارش خرید کتاب‌های روز اروپا را می‌داده است.

۳. سانسور. شکی نیست که در این گونه موارد، سانسور، «پای ثابت» است. تقریبا همه نویسندگان و شاعران مستقل ایران معتقدند که سانسوری که از طرف دولت در زمینه ادبیات ایران اعمال می‌شود، لطمه بزرگی را به پویایی آن زده است. حتی کسانی که به سانسور دولتی نیز اهمیت چندانی نمی‌دهند، گونه‌های دیگر سانسور را مطرح می‌کنند، نظیر سانسور جامعه سنتی یا سانسور ناشران.

اما در نهایت نباید زیاد به این عامل تأکید کرد. فارغ از نویسندگان ایرانی که در دنیای آزاد می‌نویسند، مگر همین آثار ماندگار ادبی ایران، چه در زمان گذشته و چه در عصر کنونی، با وجود سانسور پدید نیامده است؟

به نظر می‌رسد قبل از طرح پرسش درباره سانسور، باید این سوال اساسی‌تر را پرسید که آیا اثری در خور توجه پدید می‌آید که دچار  سانسور شود؟ باز مثال صادق هدایت در این زمینه راه‌گشاست. چاپ «بوف‌کور» در هند، سرمشق خوبی برای نویسندگان است که می‌توان شیوه‌های جدیدتر نظیر انتشار آنلاین را به آن اضافه کرد.

به همان میزان که فیلم‌های توقیف شده ایرانی می‌توانند مخاطبان خودشان را پیدا کنند، رمان‌های موفق نیز در صورت سانسور، راه‌هایی برای خوانده شدن در پیش دارند.

۴. نبود نهادهای ادبی. پس از گذشت بیش از سی سال از انقلاب ایران، تازه حکومت تلاش خود را برای انحلال نهاد صنفی سینماگران آغاز کرده است. در صورتی که نویسندگان ایرانی چه قبل و چه بعد از انقلاب، همواره از داشتن تنها نهاد صنفی خود به نام «کانون نویسندگان ایران» محروم بوده‌اند و هیچ‌گاه چنین اطلاع‌رسانی‌ها و اعتراضاتی به این وسعت که در مورد «خانه سینما» می‌شود، درباره «کانون نویسندگان ایران» نشده است.

منطقی است که ادامه حیات هر صنفی بدون نهادی که از حقوق آنها حمایت کند، مشکل و گاهی مرگ‌زاست. انتظار بی‌جایی نیست که در شرایطی که معرفی آثار سینمایی ایران به جهان از طریق نهادهای سینمایی کشور صورت می‌گیرد، نویسندگان نیز بخواهند که برای معرفی نظام‌مند ادبیات ایران، به نهادهای ادبی مستقل اجازه فعالیت داده شود.

دردسرهای جهانی‌شدن

اما همه چیز به جایزه بین‌المللی گرفتن و یا جهانی شدن یک نویسنده یا شاعر تمام نمی‌شود.

در کشورهای جهان سوم، مشکلات یک نویسنده وقتی که اعتباری جهانی کسب می‌کند بالا می‌گیرد. آنجاست که نه تنها حکومت که جامعه هم گاهی تحمل او را ندارد. نمونه‌های سلمان رشدی در هند، نجیب محفوظ در مصر و باز صادق هدایت در ایران، شواهدی است بر این مدعا.

اکنون بر اساس فیلم «جدایی نادر از سیمین» که جمهوری اسلامی خود رسما آن را به آکادمی اسکار معرفی کرده اما این چنین مورد هجمه نهادهای حکومتی در ایران قرار گرفته، می‌توان واکنش حکومت در برابر برنده شدن یک نویسنده مستقل در عرصه بین‌المللی را پیش‌بینی کرد.

پیش‌تر محمدرضا سرشار، نویسنده نزدیک به حکومت، گفته بود که اهدا نشدن جوایز ادبی بین‌المللی نظیر جایزه نوبل به نویسندگان ایرانی، بهتر از آن است که این جایزه‌ها به یک نویسنده ایرانی مخالف جمهوری اسلامی اهدا شود.

این مطلب را به اشتراک بگذارید

آگهی